رز سیاه جادویی☆...P=1
رئیس=با این اوضاع حقوق بی حقوق
ا.ت=اما رئیس...
رئیس=دخترم اینجوری که نمیشه...نمیشه همیشه با مشتری دعوا کنی
ا.ت=اخه اونا خودشون...
رئیس=اره میدونم! زیبایی و اذیتت میکنن اما چاره ای نیست...یا باید ساکت باشی و کارت و کنی یا از اینجا بری...من واقعا نمیتونم برات کاری کنم...
ا.ت=اما من واقعا به اینکار نیاز دارم...
رئیس=پس با این شرایت کنار میای؟
ا.ت=نه رئیس...من دیگه نمیخوام اینجا کار کنم...ممنونم
رئیس=باشه دخترم موفق باشی...
ا.ت=(رو پوشم و درآوردم و از کافه خارج شدم...من به پول نیاز داشتم اما دیگه نمیتونستم توهین هاشون و تحمل کنم...اونا فقط زیباییم و میدیدن نه زندگی حقیقیم و...هم پسرا اذیتم میکردن هم دخترا از حرس توجه پسرا به من...ولی من به کارم نیاز داشتم! لعنتیا...زیبایی! آخه چه زیبایی! من که چیزی نمیبینم...
ا.ت=اما رئیس...
رئیس=دخترم اینجوری که نمیشه...نمیشه همیشه با مشتری دعوا کنی
ا.ت=اخه اونا خودشون...
رئیس=اره میدونم! زیبایی و اذیتت میکنن اما چاره ای نیست...یا باید ساکت باشی و کارت و کنی یا از اینجا بری...من واقعا نمیتونم برات کاری کنم...
ا.ت=اما من واقعا به اینکار نیاز دارم...
رئیس=پس با این شرایت کنار میای؟
ا.ت=نه رئیس...من دیگه نمیخوام اینجا کار کنم...ممنونم
رئیس=باشه دخترم موفق باشی...
ا.ت=(رو پوشم و درآوردم و از کافه خارج شدم...من به پول نیاز داشتم اما دیگه نمیتونستم توهین هاشون و تحمل کنم...اونا فقط زیباییم و میدیدن نه زندگی حقیقیم و...هم پسرا اذیتم میکردن هم دخترا از حرس توجه پسرا به من...ولی من به کارم نیاز داشتم! لعنتیا...زیبایی! آخه چه زیبایی! من که چیزی نمیبینم...
۶.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.