خوابی ست که بین لرز و تب می آید جانی ست که از صبر به لب می آید بیهوده خروس لعنتی می خواند شب می رود و دوباره شب می آید
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.