شوتو
شوتو
جدیدا به شوتو شک کرده بودید صبح زود میرفت و شب ساعت ۱ یا ۲ می آمد . یک روز تصمیم گرفتی دنبالش کنی . بعد از اینکه از در رفت بیرون دنبالش رفتی ماشین خودت رو روشن کردی و دنبالش را افتادی دیدی رسید به شرکت بغل شرکت یک کافه بود که تو و شوتو اونجا با هم آشنا شده بودید رفتی نشتی رو یکی از گوشه ترین میز ها که به شرکت هم دید داره .
نزدیک ده دقیقه اونجا بودی میخواستی بری که دیدی شوتو با یک دسته گل بزرگ و شکلات قلبی شکل از در بیرون اومد ( منتق نه په از پنجره اومد بیرون من : لطفاً خفه شو وست سناریو) و اومد تو کافه ، انگار منتظر کسی بود دو دقیقه بعد دیدی مومو از در اومد تو شوتو به سمت اون رفت و بغلش کرد بعد بوسه ای روی لباش گذاشت . داشتی آروم آروم گریه میکردی که دیدی شوتو جلوی مومو زانو زد و گفت : مومو من خیلی نمیتونم از این حرفا بزنم پس خوب گوش کن من دوست دارم با من ازدواج میکنی .تا اینو گفت از رو صندلی بلند شدی به سمت اون ها رفتی و یک سیلی محکم به شوتو زدی و گفتی : حیف من که برای تو از همه چیم زدم و تورو اولین و بهترین تو قلبم کردم راستی ما دیگه با هم نیستیم برو با مومو جونت .تعجب رو تو چشاش میدیدی به سمت در رفتی و از اونجا خارج شدی با نهایت سرعت به سمت خونه ی که مال تو بود ولی با شوتو توش زندگی میکردی به بهترین دوستت یک مسیج دادی و همه چیز رو گفتی بعد رفتید به سمت حموم رفتی تیق رو آروم حرکت دادی یک دو سه و تاریکی
جدیدا به شوتو شک کرده بودید صبح زود میرفت و شب ساعت ۱ یا ۲ می آمد . یک روز تصمیم گرفتی دنبالش کنی . بعد از اینکه از در رفت بیرون دنبالش رفتی ماشین خودت رو روشن کردی و دنبالش را افتادی دیدی رسید به شرکت بغل شرکت یک کافه بود که تو و شوتو اونجا با هم آشنا شده بودید رفتی نشتی رو یکی از گوشه ترین میز ها که به شرکت هم دید داره .
نزدیک ده دقیقه اونجا بودی میخواستی بری که دیدی شوتو با یک دسته گل بزرگ و شکلات قلبی شکل از در بیرون اومد ( منتق نه په از پنجره اومد بیرون من : لطفاً خفه شو وست سناریو) و اومد تو کافه ، انگار منتظر کسی بود دو دقیقه بعد دیدی مومو از در اومد تو شوتو به سمت اون رفت و بغلش کرد بعد بوسه ای روی لباش گذاشت . داشتی آروم آروم گریه میکردی که دیدی شوتو جلوی مومو زانو زد و گفت : مومو من خیلی نمیتونم از این حرفا بزنم پس خوب گوش کن من دوست دارم با من ازدواج میکنی .تا اینو گفت از رو صندلی بلند شدی به سمت اون ها رفتی و یک سیلی محکم به شوتو زدی و گفتی : حیف من که برای تو از همه چیم زدم و تورو اولین و بهترین تو قلبم کردم راستی ما دیگه با هم نیستیم برو با مومو جونت .تعجب رو تو چشاش میدیدی به سمت در رفتی و از اونجا خارج شدی با نهایت سرعت به سمت خونه ی که مال تو بود ولی با شوتو توش زندگی میکردی به بهترین دوستت یک مسیج دادی و همه چیز رو گفتی بعد رفتید به سمت حموم رفتی تیق رو آروم حرکت دادی یک دو سه و تاریکی
۱.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.