عشق حقیقی p³
نمیدونم نگران کدوم میشدم نگران یونگی یا پسره همینطوری مات مونده بودم که یونگی امد دستمو گرفت برد دستشویی
یونگی یه چک بهم زد تو دستشویی(اروم)
گفت:
یونگی:واقعا خجالت نمیکشی دختره ی هرزه؟
ات:با من درست صحبت کن بعدشم حق چک زدن بهم رو نداری
بعدشم اونجا رو ترک کرد و رفت سر کلاس و پیش الیا نشست(همکلاسین ولی چون الیا ته میشینه ات اونو ندیده)
ات ویو
رفتم پیش الیا نشستم بعض سگیی داشتم خیلی کم مونده بود گریه کنم ولی نگه داشتم
همینطوری زنگ تفریحا گذشت معلما امدن تا دانشگامون تموم شد
یونگی خیلی مظلوم نگام میکرد ولی من باهاش کاری نداشتم و پیاده رفتم خونه
رسیدم خونه ولی یونگی که تاکسی گرفته بود نرسیده بود باهاش تماس گرفتم ولی خواموش بود
خی...خیلی ترسیده بودم نمیدونم چیکار میکردم نک...نکنه اتفاقی افتادهه براااششششس(عافرین نگرانش باش)
خماااررریییییی
شرط نداریم لیلیللیلیلیل
یونگی یه چک بهم زد تو دستشویی(اروم)
گفت:
یونگی:واقعا خجالت نمیکشی دختره ی هرزه؟
ات:با من درست صحبت کن بعدشم حق چک زدن بهم رو نداری
بعدشم اونجا رو ترک کرد و رفت سر کلاس و پیش الیا نشست(همکلاسین ولی چون الیا ته میشینه ات اونو ندیده)
ات ویو
رفتم پیش الیا نشستم بعض سگیی داشتم خیلی کم مونده بود گریه کنم ولی نگه داشتم
همینطوری زنگ تفریحا گذشت معلما امدن تا دانشگامون تموم شد
یونگی خیلی مظلوم نگام میکرد ولی من باهاش کاری نداشتم و پیاده رفتم خونه
رسیدم خونه ولی یونگی که تاکسی گرفته بود نرسیده بود باهاش تماس گرفتم ولی خواموش بود
خی...خیلی ترسیده بودم نمیدونم چیکار میکردم نک...نکنه اتفاقی افتادهه براااششششس(عافرین نگرانش باش)
خماااررریییییی
شرط نداریم لیلیللیلیلیل
۲.۵k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.