rejected p19 ادامه
#فیک
#فیکشن
#هیونجین
+ چ....چی؟
پوزخندی غمگین زدم
_ من حاضر بودم همه چیزم رو بهت بدم......من حاضر بودم برات بمیرم میفهمی؟
خیلی آروم حرف میزد خیلی لهنش آروم بود اما چشماش.....پر از غم بود....شفافیت چشماش رو بخاطر اشک میتونستم کاملاً حس کنم.....من با این مرد چی کار کرده بودم......
_ میدونی چقدر عاشقت بودم؟........ اصلاً میتونی بفهمی؟
جمله ی آخرش رو کمی بلند تر گفت که باعث شد اشکام سرازیر بشه.
نمیتونستم چیزی بگم چون اون حق داشت..... کاملاً حق داشت که اینطور باهام صحبت کنه.....من قلبش رو زیر پاهام له کرده بودم و همه ی این فلاکت باری ها تاثیر خودم بود نه کسی دیگه.
سرم رو پایین انداختم و میتونستم کاملا متوجه ی اشک های بی صدای هیونجین بشم که دستش رو پنجره گرفته و با سری پایین در حال تخلیه کردن تمام اون مروارید های چند سالش شده بود
#فیکشن
#هیونجین
+ چ....چی؟
پوزخندی غمگین زدم
_ من حاضر بودم همه چیزم رو بهت بدم......من حاضر بودم برات بمیرم میفهمی؟
خیلی آروم حرف میزد خیلی لهنش آروم بود اما چشماش.....پر از غم بود....شفافیت چشماش رو بخاطر اشک میتونستم کاملاً حس کنم.....من با این مرد چی کار کرده بودم......
_ میدونی چقدر عاشقت بودم؟........ اصلاً میتونی بفهمی؟
جمله ی آخرش رو کمی بلند تر گفت که باعث شد اشکام سرازیر بشه.
نمیتونستم چیزی بگم چون اون حق داشت..... کاملاً حق داشت که اینطور باهام صحبت کنه.....من قلبش رو زیر پاهام له کرده بودم و همه ی این فلاکت باری ها تاثیر خودم بود نه کسی دیگه.
سرم رو پایین انداختم و میتونستم کاملا متوجه ی اشک های بی صدای هیونجین بشم که دستش رو پنجره گرفته و با سری پایین در حال تخلیه کردن تمام اون مروارید های چند سالش شده بود
۱۲.۲k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.