فیک( عشق) پارت ۳۲
فیک( عشق) پارت ۳۲
ا.ت ویو
برنده شدیم با امتیاز......۳ تونستیم برنده شیم.......قرار شد اونا شب واسه شام مارو رستوران ببره.....فک میکنم زندگیم داره خوب میشه..البته امیدوارم.........
بعد از مدرسه به رئیسم زنگ زدم و گفتم مریضم.....نمیتونم به کار بیام....اونم قبول کرد.........( به به چه دروغ خوبی..برو خوشگذرونی..بعدش بگو مریضم)
.
از تو کمد لباسام یه لباس برداشتم و بعد از دوش گرفتن لباسو تنم کردم......موهامو شونه کردم....چون کوتاه بود....همنجوری بازش گذاشتم....کمی میکاپ کردم......حقوق این چند وقتمو...واسم گوشی و لوازم آرایشی و لباس گرفتم...دیگه بابام نبود تا بهش پول بدم.......اینجور میتونستم با پول ک از کارم درمیارم واسم چیزی بخرم.......
به ساعت ی نگاهی انداختم ۵ بود........رو تخت نشسته بودم.......و منتظر بودم تا بهم خبر بدن کدوم رستوران......ک صدای گوشیم بلند شد......بهش نگا کردم ناشناس بود......با تردید جواب دادم......ک صدای جیمین و شنیدم..اون شمارمو چجوری پیدا کرده...
جیمین: ا.ت.....
ا.ت: سلام......
جیمین: سلام..سلام...آمادی....جلو در آپارتمان منتظرم....
ا.ت: چی؟........
جیمین: میگم ک حالت خوب نیست......کر شدی......صدامو نمیشنوی.....
ا.ت: نه..نه....فقط یه بار دیگه تکرار کن.....
جیمین: گفتم آمادی....جلو در آپارتمان منتظرم..........
ا.ت: تو ....جلو....در...آپارتمان....منتظر....من.........
جیمین: میای یا نه.......
ا.ت: باشه اومدم.......
بعد از برداشتن کلید از خونه بیرون شدم.........و از پله ها پایین رفتم......جلو در ماشین جیمین و ديدم...ک خودشم کنارش وایستاده بود........جلو رفتم......
ا.ت: سلام......
جیمین: ..سلام....بریم.....
ا.ت: آره......
جیمین: خب سوار شو.....
بعد از بستن کمربند....جیمین ماشین و روشن کرد.....و حرکت کرد...
تو راه ساکت نشسته بودیم ک گفتم....
ا.ت: پس رانندت کو.....
جیمین: خاستم خودم بیام دنبالت....
ات: من خودم میتونستم بیام......
جیمین: منم نگفتم تو پا نداری و نمیتونستی بیای...فقط خاستم بهت لطف کنم......
ا.ت: آها...ممنون.....
ماشین جلو یه رستوران شیک ایستاد.........بادیگارد درو واسم باز کرد.....پیاده شدم...و بعد از پیاده شدن جیمین...جیمین سویچ ماشین و به بادیگارده داد....تا ماشین و پارک کنه.....
باهم وارد رستوران شدیم.....ک هینا و اون دوتا پسرو دیدم......سمتشون رفتیم و بعد از سلام علیک.......رو صندلی ها نشستم........
گارسون اومد تا سفارش و بگیره...اما چون لارا نامو و بورام نیومده بود...فقط یه نوشیدنی سفارش دادیم.........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
ا.ت ویو
برنده شدیم با امتیاز......۳ تونستیم برنده شیم.......قرار شد اونا شب واسه شام مارو رستوران ببره.....فک میکنم زندگیم داره خوب میشه..البته امیدوارم.........
بعد از مدرسه به رئیسم زنگ زدم و گفتم مریضم.....نمیتونم به کار بیام....اونم قبول کرد.........( به به چه دروغ خوبی..برو خوشگذرونی..بعدش بگو مریضم)
.
از تو کمد لباسام یه لباس برداشتم و بعد از دوش گرفتن لباسو تنم کردم......موهامو شونه کردم....چون کوتاه بود....همنجوری بازش گذاشتم....کمی میکاپ کردم......حقوق این چند وقتمو...واسم گوشی و لوازم آرایشی و لباس گرفتم...دیگه بابام نبود تا بهش پول بدم.......اینجور میتونستم با پول ک از کارم درمیارم واسم چیزی بخرم.......
به ساعت ی نگاهی انداختم ۵ بود........رو تخت نشسته بودم.......و منتظر بودم تا بهم خبر بدن کدوم رستوران......ک صدای گوشیم بلند شد......بهش نگا کردم ناشناس بود......با تردید جواب دادم......ک صدای جیمین و شنیدم..اون شمارمو چجوری پیدا کرده...
جیمین: ا.ت.....
ا.ت: سلام......
جیمین: سلام..سلام...آمادی....جلو در آپارتمان منتظرم....
ا.ت: چی؟........
جیمین: میگم ک حالت خوب نیست......کر شدی......صدامو نمیشنوی.....
ا.ت: نه..نه....فقط یه بار دیگه تکرار کن.....
جیمین: گفتم آمادی....جلو در آپارتمان منتظرم..........
ا.ت: تو ....جلو....در...آپارتمان....منتظر....من.........
جیمین: میای یا نه.......
ا.ت: باشه اومدم.......
بعد از برداشتن کلید از خونه بیرون شدم.........و از پله ها پایین رفتم......جلو در ماشین جیمین و ديدم...ک خودشم کنارش وایستاده بود........جلو رفتم......
ا.ت: سلام......
جیمین: ..سلام....بریم.....
ا.ت: آره......
جیمین: خب سوار شو.....
بعد از بستن کمربند....جیمین ماشین و روشن کرد.....و حرکت کرد...
تو راه ساکت نشسته بودیم ک گفتم....
ا.ت: پس رانندت کو.....
جیمین: خاستم خودم بیام دنبالت....
ات: من خودم میتونستم بیام......
جیمین: منم نگفتم تو پا نداری و نمیتونستی بیای...فقط خاستم بهت لطف کنم......
ا.ت: آها...ممنون.....
ماشین جلو یه رستوران شیک ایستاد.........بادیگارد درو واسم باز کرد.....پیاده شدم...و بعد از پیاده شدن جیمین...جیمین سویچ ماشین و به بادیگارده داد....تا ماشین و پارک کنه.....
باهم وارد رستوران شدیم.....ک هینا و اون دوتا پسرو دیدم......سمتشون رفتیم و بعد از سلام علیک.......رو صندلی ها نشستم........
گارسون اومد تا سفارش و بگیره...اما چون لارا نامو و بورام نیومده بود...فقط یه نوشیدنی سفارش دادیم.........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
۱۰.۶k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲