پارت ۱۰
پارت ۱۰
تهکوک
شیر آب رو باز کرد و بعد از بخار گرفتن اتاقک،به دیوار شیشهایش
تکیه داد...
چندتا نفس عمیق کشید تا بتونه خودش رو کنترل کنه...
دوش سریعی گرفت و بعد از پوشیدن حوله، از اتاقک خارج شد...
جونگکوک روی زمینهای سرامیکی نشسته بود و همونطور که
پاهاش رو توی سینهش جمع کرده بود، سرش رو روی زانوهاش
گذاشته بود...
آروم به پسر نزدیک شد و دست خیسش رو روی بازوی پسر گذاشت
و باعث شد جونگکوک ترسیده سرش رو بلند کنه...
با دیدن موهای مشکی و خیس پسر که تا چشمهاش رو پوشونده
بودن، آب دهنش رو قورت داد...
*حالت خوبه!؟
صداش گرم بود...
دقیقا مثل دستهاش...
-نه...
تهیونگ با شنیدن اون حرف، ابرویی باال انداخت و منتظر به پسر
خیره شد...
اما با نشنیدن جوابی تصمیم گرفت خودش سوال کنه...
*چرا!؟ چیزی شده!؟
-آره... تو باعث میشی قلبم بخواد از جا کنده بشه...
تهیونگ مات و مبهوت به پسر خیره شد...
منظور اون پسر چی بود!؟
دقیقا داشت درمورد چی حرف میزد!؟
و چرا داشت همچین چیزی رو بهش میگفت!؟
*منـ... منظورت دقیقا چیه!؟
*****
تهکوک
شیر آب رو باز کرد و بعد از بخار گرفتن اتاقک،به دیوار شیشهایش
تکیه داد...
چندتا نفس عمیق کشید تا بتونه خودش رو کنترل کنه...
دوش سریعی گرفت و بعد از پوشیدن حوله، از اتاقک خارج شد...
جونگکوک روی زمینهای سرامیکی نشسته بود و همونطور که
پاهاش رو توی سینهش جمع کرده بود، سرش رو روی زانوهاش
گذاشته بود...
آروم به پسر نزدیک شد و دست خیسش رو روی بازوی پسر گذاشت
و باعث شد جونگکوک ترسیده سرش رو بلند کنه...
با دیدن موهای مشکی و خیس پسر که تا چشمهاش رو پوشونده
بودن، آب دهنش رو قورت داد...
*حالت خوبه!؟
صداش گرم بود...
دقیقا مثل دستهاش...
-نه...
تهیونگ با شنیدن اون حرف، ابرویی باال انداخت و منتظر به پسر
خیره شد...
اما با نشنیدن جوابی تصمیم گرفت خودش سوال کنه...
*چرا!؟ چیزی شده!؟
-آره... تو باعث میشی قلبم بخواد از جا کنده بشه...
تهیونگ مات و مبهوت به پسر خیره شد...
منظور اون پسر چی بود!؟
دقیقا داشت درمورد چی حرف میزد!؟
و چرا داشت همچین چیزی رو بهش میگفت!؟
*منـ... منظورت دقیقا چیه!؟
*****
۲.۱k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.