He is my brother
بعد از ناهار:
خیلی خسته بودم پس رفتم بخوابم...
ویو تهیونگ:
بعد از اینکه مادرم وآقای کیم رفتن کارهای ماه عسلشون رو انجام بدن رفتم تو اتاق دیدم دایون داره خواب هفت پادشاه میبینه پس دستمال بیهوشی رو برداشتم و گذاشتم رو دهنش و ......(خب شرمنده من تو این کار استعداد ندارم و نمی نویسم پس میذارم به عهده ی ذهن آلوده ی خودتون صلوات مخمدی پسن ختم شود)
.
.
.
.
.
صبح که از خواب بیدار شدم با دلدری که داشتم یه دقیقه نفسم گرفت بعد همچی یادم اومد....
-مرتیکه ی آشغالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
-هان چیه چی شد یونتان ازدواج کرد؟؟
-گمشو این چه بلایی هست سر من اوردی
-اهان اینو میگی و دیگه مال منی
-مال منی و درد باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
-مامانم وبابات رفتم ماه عسل 1 ماه دیگه بر می گردن.....
-نههههههههههه منو نجات بدین
-داداش لولو خور خوره که نیستم
-چرا هستی هستییییییییییییییییییییییییییییییییییی
1ماه بعد:
خب تو این یه ماه من عاشق تهیونگ شدم و 3 روز دیگه مامانش و بابام برمیگردن پس بهترین موقع برای اعراف هست
-تهیونگاااااااااااااااااا
-هاننننننننننننننننننننن
-بیا یه دقیقه
-ببین تهیونگ شی وتو منو عاشق خودت کردی و نمی تونی از زیرش در بری پس.............
که حرفش با بوسه ی تهیونگ قطع شد
-ولی تهیونگ شی مامان و بابا رو چیکار کنیم
-اونش با من کوچولو
-یااااااااااااا من کوچولو نیستم
و با دمپایی افتاد دنبالش.......
خیلی خسته بودم پس رفتم بخوابم...
ویو تهیونگ:
بعد از اینکه مادرم وآقای کیم رفتن کارهای ماه عسلشون رو انجام بدن رفتم تو اتاق دیدم دایون داره خواب هفت پادشاه میبینه پس دستمال بیهوشی رو برداشتم و گذاشتم رو دهنش و ......(خب شرمنده من تو این کار استعداد ندارم و نمی نویسم پس میذارم به عهده ی ذهن آلوده ی خودتون صلوات مخمدی پسن ختم شود)
.
.
.
.
.
صبح که از خواب بیدار شدم با دلدری که داشتم یه دقیقه نفسم گرفت بعد همچی یادم اومد....
-مرتیکه ی آشغالللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
-هان چیه چی شد یونتان ازدواج کرد؟؟
-گمشو این چه بلایی هست سر من اوردی
-اهان اینو میگی و دیگه مال منی
-مال منی و درد باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
-مامانم وبابات رفتم ماه عسل 1 ماه دیگه بر می گردن.....
-نههههههههههه منو نجات بدین
-داداش لولو خور خوره که نیستم
-چرا هستی هستییییییییییییییییییییییییییییییییییی
1ماه بعد:
خب تو این یه ماه من عاشق تهیونگ شدم و 3 روز دیگه مامانش و بابام برمیگردن پس بهترین موقع برای اعراف هست
-تهیونگاااااااااااااااااا
-هاننننننننننننننننننننن
-بیا یه دقیقه
-ببین تهیونگ شی وتو منو عاشق خودت کردی و نمی تونی از زیرش در بری پس.............
که حرفش با بوسه ی تهیونگ قطع شد
-ولی تهیونگ شی مامان و بابا رو چیکار کنیم
-اونش با من کوچولو
-یااااااااااااا من کوچولو نیستم
و با دمپایی افتاد دنبالش.......
۳.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.