عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_چهارم
P⁶¹
ا/ت: تهیونگ، انقدر با حرف اروم باش، متاسفم سعی نکن ارومم کنی
تهیونگ: میخوای برات اب قند بیارم؟
ا/ت: اره
تهیونگ: باشه
ا/ت: زودددددد
تهیونگ: بیا بخور،(دستشو میزاره رو قلب ا/ت) تایگر من چرا قلبت انقدر تند میزنه؟
ا/ت: یعنی واقعا نمیدونی؟
تهیونگ: او، اره
ا/ت: اوففففففف
تهیونگ:.....
ویو کوک
رفتم تو ماشین بعد چند دقیقه که رسیدم خونه به سوهی زنگ زدم بهش گفتم
سریع بیا خونمون
+: چشمممممم حتما تا دودقیقه دیگه اونجام
کوک: سریع فقط
ویو سوهی
چند دقیقه بعد رسیدم خونه ی کوک تا برم ببینم چیکارم داره
کوک: سلام
+: سلاممممم شوهری اون دختر رو ول کردی؟(دست میندازه دور گردن جونگکوک)
کوک: دستتو بردا
+: نوموخوام
کوک:(یدونه می خوابونه زیر گوش سوهی)
+: هه، چیکار کردی تو
کوک: دفعه ی اخرت باشه به من یا به ا/ت نزدیک میشی فهمیدی
+: من میخوام از تو مراقبت کنم از هرکاری باشه برات میکنم
کوک: خودم چلاق نیستم میتونم از پس اتفاقات زندگیم بر بیام نیازی به تو نیست
+:(کیفشو میندازه زمین میره یه گوشه میشینه)
کوک: 😒
+: ام شوهری
کوک: میتونی لال بشی
+: نه (خیلی لوس)
کوک: نه باشه
+:(میره سمت جونگکوک و یه بوسه ی خیلی کوچولو میزاره رو لپاش)
کوک: دیگه نمیدونم چیکارت کنم، خدا
+: خوشت اومد نه
کوک: نه اصلا
+:(دست میکشه رو لبای جونگکوک) ام نظرت چیه امشب باهم بخوابیم
کوک: نه، اصلا و ابدا
+: مممم😞
کوک: نمیخوای بری؟
+: نه
کوک: نه؟! باشه(با دستش هلش میده به سمت حیاط و پرتش میکنه بیرون درم قفل میکنه)
+: هی
کوک: حالا ببینم بازم میای
+: باشه حالا که اینطوری شد میرم ا/ت و اذیت میکنم(میره)
کوک: نه نه وایستا، اششش
ویو ا/ت
چون که خونمون دوربین داره و یکی از دوربینا به گوشی من وصل، تمام اتفاقاتو دیدم
تهیونگ: خوب الان چی میشه
ا/ت: نمیدونم واقعا اعصابم خورده
تهیونگ: اممم، ا/ت دیر وقت بریم بخوابیم؟
ا/ت: نه، زوده کار دارم
تهیونگ: بزار فردا تایگر کوچولو، خسته میشی
ا/ت: نه قهوه خوردم فعلا سرحالم
تهیونگ: خوب پس بریم یه فیلم ترسناک ببینیم؟
ا/ت:(رو به تهیونگ میکنه و لبخند میزنه) اره
ویو تهیونگ
رفتم یه فیلم ترسناک گذاشتم و نشستیم دیدیم........
#فصل_چهارم
P⁶¹
ا/ت: تهیونگ، انقدر با حرف اروم باش، متاسفم سعی نکن ارومم کنی
تهیونگ: میخوای برات اب قند بیارم؟
ا/ت: اره
تهیونگ: باشه
ا/ت: زودددددد
تهیونگ: بیا بخور،(دستشو میزاره رو قلب ا/ت) تایگر من چرا قلبت انقدر تند میزنه؟
ا/ت: یعنی واقعا نمیدونی؟
تهیونگ: او، اره
ا/ت: اوففففففف
تهیونگ:.....
ویو کوک
رفتم تو ماشین بعد چند دقیقه که رسیدم خونه به سوهی زنگ زدم بهش گفتم
سریع بیا خونمون
+: چشمممممم حتما تا دودقیقه دیگه اونجام
کوک: سریع فقط
ویو سوهی
چند دقیقه بعد رسیدم خونه ی کوک تا برم ببینم چیکارم داره
کوک: سلام
+: سلاممممم شوهری اون دختر رو ول کردی؟(دست میندازه دور گردن جونگکوک)
کوک: دستتو بردا
+: نوموخوام
کوک:(یدونه می خوابونه زیر گوش سوهی)
+: هه، چیکار کردی تو
کوک: دفعه ی اخرت باشه به من یا به ا/ت نزدیک میشی فهمیدی
+: من میخوام از تو مراقبت کنم از هرکاری باشه برات میکنم
کوک: خودم چلاق نیستم میتونم از پس اتفاقات زندگیم بر بیام نیازی به تو نیست
+:(کیفشو میندازه زمین میره یه گوشه میشینه)
کوک: 😒
+: ام شوهری
کوک: میتونی لال بشی
+: نه (خیلی لوس)
کوک: نه باشه
+:(میره سمت جونگکوک و یه بوسه ی خیلی کوچولو میزاره رو لپاش)
کوک: دیگه نمیدونم چیکارت کنم، خدا
+: خوشت اومد نه
کوک: نه اصلا
+:(دست میکشه رو لبای جونگکوک) ام نظرت چیه امشب باهم بخوابیم
کوک: نه، اصلا و ابدا
+: مممم😞
کوک: نمیخوای بری؟
+: نه
کوک: نه؟! باشه(با دستش هلش میده به سمت حیاط و پرتش میکنه بیرون درم قفل میکنه)
+: هی
کوک: حالا ببینم بازم میای
+: باشه حالا که اینطوری شد میرم ا/ت و اذیت میکنم(میره)
کوک: نه نه وایستا، اششش
ویو ا/ت
چون که خونمون دوربین داره و یکی از دوربینا به گوشی من وصل، تمام اتفاقاتو دیدم
تهیونگ: خوب الان چی میشه
ا/ت: نمیدونم واقعا اعصابم خورده
تهیونگ: اممم، ا/ت دیر وقت بریم بخوابیم؟
ا/ت: نه، زوده کار دارم
تهیونگ: بزار فردا تایگر کوچولو، خسته میشی
ا/ت: نه قهوه خوردم فعلا سرحالم
تهیونگ: خوب پس بریم یه فیلم ترسناک ببینیم؟
ا/ت:(رو به تهیونگ میکنه و لبخند میزنه) اره
ویو تهیونگ
رفتم یه فیلم ترسناک گذاشتم و نشستیم دیدیم........
۱۲.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.