تکپارتی از جیمین
تکپارتی از جیمین (درخواستی)
#تکپارتی
#جیمین
ویو ا/ت:
یه شب بارونی بود ، گام های آرومی بر میداشتم...حدود ساعت ، ⁴:⁰⁰ صبح بود و داخل خیابون پرنده هم پر نمیزد...
خیابون ها همه خلوت و....تاریک بودن...
که یکی دهنم رو گرفته بود .. سعی کردم جیغ بزنم ولی نشد ، اون آدم یه چاقو در آورد و سعی کرد خفتم کنه...
و من ترسیده بودم ...
ویو جیمین :
داشتم برای خودم قدم میزدم... که دیدم یه دختر درخواست کمک میکنه ...
سریع دویدم سمت ش ...
با اون مرد که سعی داشت دختر رو بکشه درگیر شدم و اون مرد بهم چاقو زد و فرار کرد..
ا/ت خیلی ترسیده بود و از یه طرف خون زیادی از جیمین میرفت ...
ا/ت جیمین رو برد بیمارستان ... بعد از چند ساعت جیمین بهوش اومد و ، ا/ت رفت ملاقاتش...
ا/ت: خب ، راستش من واقعا ازتون ممنونم ...
جیمین : کاری نکردم ...
ا/ت : خیلی ممنون اقای؟!
جیمین: پارک جیمین هستم ... و شما ؟,
ا/ت : چویی ا/ت هستم ..
جیمین : خوشوقتم...
همین اتفاق کوچیک باعث جرقه ای بین این دو نفر شد ...
و در آینده ای نزدیک باهم زندگی ساختن
(حقیقتا سر این مغزم ریده شده بود 😎📿💔😂)
#تکپارتی
#جیمین
ویو ا/ت:
یه شب بارونی بود ، گام های آرومی بر میداشتم...حدود ساعت ، ⁴:⁰⁰ صبح بود و داخل خیابون پرنده هم پر نمیزد...
خیابون ها همه خلوت و....تاریک بودن...
که یکی دهنم رو گرفته بود .. سعی کردم جیغ بزنم ولی نشد ، اون آدم یه چاقو در آورد و سعی کرد خفتم کنه...
و من ترسیده بودم ...
ویو جیمین :
داشتم برای خودم قدم میزدم... که دیدم یه دختر درخواست کمک میکنه ...
سریع دویدم سمت ش ...
با اون مرد که سعی داشت دختر رو بکشه درگیر شدم و اون مرد بهم چاقو زد و فرار کرد..
ا/ت خیلی ترسیده بود و از یه طرف خون زیادی از جیمین میرفت ...
ا/ت جیمین رو برد بیمارستان ... بعد از چند ساعت جیمین بهوش اومد و ، ا/ت رفت ملاقاتش...
ا/ت: خب ، راستش من واقعا ازتون ممنونم ...
جیمین : کاری نکردم ...
ا/ت : خیلی ممنون اقای؟!
جیمین: پارک جیمین هستم ... و شما ؟,
ا/ت : چویی ا/ت هستم ..
جیمین : خوشوقتم...
همین اتفاق کوچیک باعث جرقه ای بین این دو نفر شد ...
و در آینده ای نزدیک باهم زندگی ساختن
(حقیقتا سر این مغزم ریده شده بود 😎📿💔😂)
۲۲.۱k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.