Never have Apart ¹⁰
ا/ت ویو
وقتی چشمامو باز کردم دیدم داخل اتاقمم.. منظورم اتاقی بود که تو خونه ی کوک توش بودم... ای لعنتی الاناست که کوک بیاد... نمیدونم من از دست این بشر باید چه غلطی بکنم... کوک اومد
_هی... نامه ی بانیت رو خوندی ولی نخواستی برگردی ها؟ (کیوت)
+کیوت بازی درنیار چندش میشی
_دیگه داری زیادی زبون باز میکنی بیبی
+دیگه منو بیبی صدا نکن و بیا منو باز کن
_تو دیگه اینجا میمونی...
چند دقیقه بعد همه جا قفل شد یعنی در حدی که اگر کوک میخواست بره بیرون باید خودش دوتا ثقل در رو باز میکرد... برام دوتا بادیگارد سیبیل کلفت هم فرستاد که یه وقت فرار نکنم....و رفت بیرون که یه اقایی اومد بیرون
~هی حالت خوبه
+برو تو هم مثل کوکی (گریه)
~اشتباه گرفتی... من برادرشم،تهیونگ.. از طرف اون عذر میخوام... معمولا وقتی غیرتی یا حساس میشه از این کار ها میکنه... بیا بازت کنم
+اخه خدا خیرت بده
~(خنده) یادت باشه به کوک نگی که منو دیدی، باشه؟
+باشه نمیشم
~افرین حالا برو پایین به کارت برس
+ممنونم ازت
ا/ت ویو
رفتم پایین که صدای قفل در اومد سریع رفتم طبقه ی پایین توی رختکن استخر قایم شدم که دیدم کوک اومد با یه مایو... به خشکی شانس میخواست بره تو استخر... احتمالا میاد اینجا که وسایلشو برداره وایییی... نزدیک به رختکن شد و در رو باز کرد... خدارو شکر فکر کردم منو ندید ولی یک دفعه دستم رو کشید و با همون لباس پرتم کرد تو اب
_هممم.... مثلا قایم شده بودی اره؟ (خنده)
+اه... این چه وضعشه دیگههه
کوک پرید داخل اب و ا/ت رو چسبوند به دیوار و پاهاشو دورش حلقه کرد و فقط چند مین صورت امون فاصله داشت
_بانی رو نمیبخشی؟
+نه
_باشع؛ پس خودت خواستی
که یک دفعه به لبای ا/ت حمله ور شد و وحشیانه می مکید (عه عه برادرم نمیگی منم اینجام؟ )
که ا/ت نا خواسته باهاش همراهی کرد که....
یه زره شرایطو کم کم بالا میبرم
9 لایک
4 کام
وقتی چشمامو باز کردم دیدم داخل اتاقمم.. منظورم اتاقی بود که تو خونه ی کوک توش بودم... ای لعنتی الاناست که کوک بیاد... نمیدونم من از دست این بشر باید چه غلطی بکنم... کوک اومد
_هی... نامه ی بانیت رو خوندی ولی نخواستی برگردی ها؟ (کیوت)
+کیوت بازی درنیار چندش میشی
_دیگه داری زیادی زبون باز میکنی بیبی
+دیگه منو بیبی صدا نکن و بیا منو باز کن
_تو دیگه اینجا میمونی...
چند دقیقه بعد همه جا قفل شد یعنی در حدی که اگر کوک میخواست بره بیرون باید خودش دوتا ثقل در رو باز میکرد... برام دوتا بادیگارد سیبیل کلفت هم فرستاد که یه وقت فرار نکنم....و رفت بیرون که یه اقایی اومد بیرون
~هی حالت خوبه
+برو تو هم مثل کوکی (گریه)
~اشتباه گرفتی... من برادرشم،تهیونگ.. از طرف اون عذر میخوام... معمولا وقتی غیرتی یا حساس میشه از این کار ها میکنه... بیا بازت کنم
+اخه خدا خیرت بده
~(خنده) یادت باشه به کوک نگی که منو دیدی، باشه؟
+باشه نمیشم
~افرین حالا برو پایین به کارت برس
+ممنونم ازت
ا/ت ویو
رفتم پایین که صدای قفل در اومد سریع رفتم طبقه ی پایین توی رختکن استخر قایم شدم که دیدم کوک اومد با یه مایو... به خشکی شانس میخواست بره تو استخر... احتمالا میاد اینجا که وسایلشو برداره وایییی... نزدیک به رختکن شد و در رو باز کرد... خدارو شکر فکر کردم منو ندید ولی یک دفعه دستم رو کشید و با همون لباس پرتم کرد تو اب
_هممم.... مثلا قایم شده بودی اره؟ (خنده)
+اه... این چه وضعشه دیگههه
کوک پرید داخل اب و ا/ت رو چسبوند به دیوار و پاهاشو دورش حلقه کرد و فقط چند مین صورت امون فاصله داشت
_بانی رو نمیبخشی؟
+نه
_باشع؛ پس خودت خواستی
که یک دفعه به لبای ا/ت حمله ور شد و وحشیانه می مکید (عه عه برادرم نمیگی منم اینجام؟ )
که ا/ت نا خواسته باهاش همراهی کرد که....
یه زره شرایطو کم کم بالا میبرم
9 لایک
4 کام
۴.۷k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.