خاطراتمون:)
خاطراتمون:)
پارت۱۵
ارسلان:کمکش کردمو تموم شد رفتیم رومبل نشستیم و زنگ زدم به محراب
مکالمه ارسلان و محراب
محراب:سلام داداش
-سلام خوبی جانم دیانا گفت کارم داشتی
محراب:میخواستم بگم فردا شب پارتی دارم تو خونه بیاید تو دیانا
_اهان باشه
محراب:بیای حتما
_باشه خدافز
پایان مکالمه
دیانا:چی شد
ارسلان:هیچی فردا شب پارتی دعوتمون کرد
دیانا:تو برو من نمیام
ارسلان:پس منم نمیرم
دیانا:وای محراب ناراحت میشه بریم
ارسلان:اوکی فردا ساعت۴ بریم لباس بخریم
دیانا:باشه...
ادامه دارد..
پارت۱۵
ارسلان:کمکش کردمو تموم شد رفتیم رومبل نشستیم و زنگ زدم به محراب
مکالمه ارسلان و محراب
محراب:سلام داداش
-سلام خوبی جانم دیانا گفت کارم داشتی
محراب:میخواستم بگم فردا شب پارتی دارم تو خونه بیاید تو دیانا
_اهان باشه
محراب:بیای حتما
_باشه خدافز
پایان مکالمه
دیانا:چی شد
ارسلان:هیچی فردا شب پارتی دعوتمون کرد
دیانا:تو برو من نمیام
ارسلان:پس منم نمیرم
دیانا:وای محراب ناراحت میشه بریم
ارسلان:اوکی فردا ساعت۴ بریم لباس بخریم
دیانا:باشه...
ادامه دارد..
۳.۰k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.