تک پارتی از یونگی درخواستی وقتی مافیا بود و ساعت ۲ شب اوم
تک پارتی از یونگی #درخواستی #وقتی مافیا بود و ساعت ۲ شب اومده بود خونه
ساعت ۲شب بود ولی تو منتظر بودی از ماموریت برگرده داشتی نگران میشدی و خوابت میومد و رفتی روتخت ولی از نبود یونگی گریه کردی که صدای باز شدن در اومد فکر کردی توهم زدی ولی واقعی بوده
یونگی :ا٫ت توخوبی عشقم چرا گریه میکنی ؟
ا٫ت :خیلی بدی ساعت۲ شب اومدی خونه انتظار داری گریه نکنم
یونگی :بیا بغلم و تو اونو بغل کردی و گریت بیشتر شد
یونگی :شششش گریه نکن
ا٫ت:ترسیدم که بمیری
یونگی :نترس من اینجام
ا٫ت:فرداشب دوباره ما ماموریت داری
یونگی:نه ولی تو الان باید خواب باشی ........متاسفم که دیر اومدم ولی بدون که من قرار نیست بمیرم
ا٫ت :میشه پیشم بخوابی
یونگی:باشه ولی اول باید لباسامو عوض کنم بعد باهم میخوابیم
ا٫ت:باشه
یونگی :راستی امروز چی خوردی
ا٫ت :من اصلا کل روز رو هیچی .....نخور. ....دم
یونگی: فکر نمی کنی الان به تنبیه ددی نیاز داری
ا٫ت :یونگی این دفعه رو بهم رحم کن
و یونگی لباس رو عوض میکنه دستاشو میشوره وبهت میگه
یونگی :فعلا بیا شام بخور
ا٫ت : باشه (بعد خوردن شام )
یونگی :برو رو تخت تا منم بیام
ا٫ت:باشه منتظر بودی بیاد ولی دیدی نیومد رفتی توحال دیدی داشت آب میخورد😐
ا٫ت:پس چرا نیومدی
یونگی :دارم میام و اومد روتخت کلییی بغلت کرد بوست کرد و باهات حرف زد و موقع خواب رسید که دیدی داره بغلت میکنه و میخوابه و تو اونو محکم بغل کردی ولی یک ساعت بعد فهمیدی که خوابت نمیاد ولی دیدی یونگی با آرامش خوابیده وقتی جاتو درست کردی و از بغلش رفتی بیرون تا شاید خوابت ببره و لی انگار فایده نداشت و دیدی که یونگی بیدار شده و داره به تو نگاه میکنه
یونگی :چرا نخوابیدی
ا٫ت:خوابم نمیاد
بعدیونگی تو و دوباره تو بغلش گرفت و آنقدر لبتو عمیق داشت میبوسید که باعث میشد خواب ببره
یونگی :بخواب که فرداشب باهات کاردارم
حتی یونگی به ا٫ت هم رحم نکرد🤣 در مورد تک پارتی هام نظر بدید💜💜
ساعت ۲شب بود ولی تو منتظر بودی از ماموریت برگرده داشتی نگران میشدی و خوابت میومد و رفتی روتخت ولی از نبود یونگی گریه کردی که صدای باز شدن در اومد فکر کردی توهم زدی ولی واقعی بوده
یونگی :ا٫ت توخوبی عشقم چرا گریه میکنی ؟
ا٫ت :خیلی بدی ساعت۲ شب اومدی خونه انتظار داری گریه نکنم
یونگی :بیا بغلم و تو اونو بغل کردی و گریت بیشتر شد
یونگی :شششش گریه نکن
ا٫ت:ترسیدم که بمیری
یونگی :نترس من اینجام
ا٫ت:فرداشب دوباره ما ماموریت داری
یونگی:نه ولی تو الان باید خواب باشی ........متاسفم که دیر اومدم ولی بدون که من قرار نیست بمیرم
ا٫ت :میشه پیشم بخوابی
یونگی:باشه ولی اول باید لباسامو عوض کنم بعد باهم میخوابیم
ا٫ت:باشه
یونگی :راستی امروز چی خوردی
ا٫ت :من اصلا کل روز رو هیچی .....نخور. ....دم
یونگی: فکر نمی کنی الان به تنبیه ددی نیاز داری
ا٫ت :یونگی این دفعه رو بهم رحم کن
و یونگی لباس رو عوض میکنه دستاشو میشوره وبهت میگه
یونگی :فعلا بیا شام بخور
ا٫ت : باشه (بعد خوردن شام )
یونگی :برو رو تخت تا منم بیام
ا٫ت:باشه منتظر بودی بیاد ولی دیدی نیومد رفتی توحال دیدی داشت آب میخورد😐
ا٫ت:پس چرا نیومدی
یونگی :دارم میام و اومد روتخت کلییی بغلت کرد بوست کرد و باهات حرف زد و موقع خواب رسید که دیدی داره بغلت میکنه و میخوابه و تو اونو محکم بغل کردی ولی یک ساعت بعد فهمیدی که خوابت نمیاد ولی دیدی یونگی با آرامش خوابیده وقتی جاتو درست کردی و از بغلش رفتی بیرون تا شاید خوابت ببره و لی انگار فایده نداشت و دیدی که یونگی بیدار شده و داره به تو نگاه میکنه
یونگی :چرا نخوابیدی
ا٫ت:خوابم نمیاد
بعدیونگی تو و دوباره تو بغلش گرفت و آنقدر لبتو عمیق داشت میبوسید که باعث میشد خواب ببره
یونگی :بخواب که فرداشب باهات کاردارم
حتی یونگی به ا٫ت هم رحم نکرد🤣 در مورد تک پارتی هام نظر بدید💜💜
۴.۶k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.