عصبی بودن کاردستم داد 😡(28)
عصبی بودن کاردستم داد 😡(28)
کای
رفتیم بيمارستان یه یک ساعتی گذشته بود که یونگی زنگ زد و گفت اون دوتا نیستن من گفتم دیگه نمی خواد دنبالشون بگردن
کوک
کلی راه رفتیم و رسیدیم به چادر ها رفتیم توی چادر
همه ی گروه اون جا بودن
من آروم به ا/ت گفتم
کوک: ا/ت..... بهشون بگم؟
ا/ت: بگو...........
بچه ها: سلام
ا/ت و کوک: سلام
تهیونگ : عمارت چی بود؟
کوک:( واسشون تعریف کردم)
تهیونگ: این دو روز زندانی بودین؟
کوک: آره
شوگا: مثل فیلم هاس از کدومشون تقلید کردی؟ (خنده )
کوک:.........از هر کدوم که دوست داشتم
شوگا: دیدید اعتراف کرد......(خنده)
تهیونگ: نّمّکّکککک........
شوگا(چشم غره ای به تهیونگ رفت)
کوک
نمیدونم چجوری به بچهها بگم........ ای کاش تهیونگ می گفت ای بابا اصلا نمیگم........ که ا/ت که کنارم نشسته بود آروم بهم زد (منظورش اینه که بگو)
کوک نه بزارم خودشون بفهمن بهتره یا به تهیونگ بگم که بگه یا خودم بگم؟
تهیونگ :کوک.... فکر کردم می خواستی یه چیزی بگی؟
کوک: آره....... یعنی تو بگو.!
تهیونگ : من...که گفتم خودت بگو!
نامجون: بگو دیگه.....
کوک: خب راستش.....
تهیونگ : میگی یا بگم؟
کوک: خب بگو....
تهیونگ : هیچی دیگه.... عاشق خانم ا/ت شده
شوگا:گفتم که مثل فیلم هاست باید اینجاش هم حدس می زدم
نامجون: خب..... خانم ا/ت قبول می کنی که با کوک ازدواج کنی؟
کوک: جوابش رو گفته
نامجون: چی هست؟
کوک:.. قبو....(داشتم می گفتم که تهیونگ گفت )
تهیونگ: قبول کرده
جین: کوک..... تو به تهیونگ گفتی به ما نگفتی؟
کوک : خوب الان گفتم دیگه.....
جین: تو نگفتی که تهیونگ گفت
کوک: اگه می گفتم که الان کل دنیا با خبر شده بودن(خنده)
جین:(بالشتی که کنارم بود رو به سمتش پرت کردم)
کوک : چته....
جین: خوبت شد..... تهیونگ نمیگه اون وقت ما میگیم؟
کوک: اره
جین: منتظر دومین بالشتی که به سمتت میاد باش....
کوک:چشم.... فقط چون تو گفتی! (خنده)
جین:.......
کوک:......
تهیونگ : بسه
کای
رفتیم بيمارستان یه یک ساعتی گذشته بود که یونگی زنگ زد و گفت اون دوتا نیستن من گفتم دیگه نمی خواد دنبالشون بگردن
کوک
کلی راه رفتیم و رسیدیم به چادر ها رفتیم توی چادر
همه ی گروه اون جا بودن
من آروم به ا/ت گفتم
کوک: ا/ت..... بهشون بگم؟
ا/ت: بگو...........
بچه ها: سلام
ا/ت و کوک: سلام
تهیونگ : عمارت چی بود؟
کوک:( واسشون تعریف کردم)
تهیونگ: این دو روز زندانی بودین؟
کوک: آره
شوگا: مثل فیلم هاس از کدومشون تقلید کردی؟ (خنده )
کوک:.........از هر کدوم که دوست داشتم
شوگا: دیدید اعتراف کرد......(خنده)
تهیونگ: نّمّکّکککک........
شوگا(چشم غره ای به تهیونگ رفت)
کوک
نمیدونم چجوری به بچهها بگم........ ای کاش تهیونگ می گفت ای بابا اصلا نمیگم........ که ا/ت که کنارم نشسته بود آروم بهم زد (منظورش اینه که بگو)
کوک نه بزارم خودشون بفهمن بهتره یا به تهیونگ بگم که بگه یا خودم بگم؟
تهیونگ :کوک.... فکر کردم می خواستی یه چیزی بگی؟
کوک: آره....... یعنی تو بگو.!
تهیونگ : من...که گفتم خودت بگو!
نامجون: بگو دیگه.....
کوک: خب راستش.....
تهیونگ : میگی یا بگم؟
کوک: خب بگو....
تهیونگ : هیچی دیگه.... عاشق خانم ا/ت شده
شوگا:گفتم که مثل فیلم هاست باید اینجاش هم حدس می زدم
نامجون: خب..... خانم ا/ت قبول می کنی که با کوک ازدواج کنی؟
کوک: جوابش رو گفته
نامجون: چی هست؟
کوک:.. قبو....(داشتم می گفتم که تهیونگ گفت )
تهیونگ: قبول کرده
جین: کوک..... تو به تهیونگ گفتی به ما نگفتی؟
کوک : خوب الان گفتم دیگه.....
جین: تو نگفتی که تهیونگ گفت
کوک: اگه می گفتم که الان کل دنیا با خبر شده بودن(خنده)
جین:(بالشتی که کنارم بود رو به سمتش پرت کردم)
کوک : چته....
جین: خوبت شد..... تهیونگ نمیگه اون وقت ما میگیم؟
کوک: اره
جین: منتظر دومین بالشتی که به سمتت میاد باش....
کوک:چشم.... فقط چون تو گفتی! (خنده)
جین:.......
کوک:......
تهیونگ : بسه
۱۰.۴k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.