پارت :۱۴
پارت :۱۴
جیمین :۰ برای اینکه کاری نکنم که پشیمون شم از اتاق زدم بیرون و رفتم بار که ارامش بگیرم ۰
ا.ت : *جیمین از خونه بیرون زد میدونم حتما رفته بار دیگه از دستش خسته شدم برام مهم نیست چیکار میکنه
جیمین :* تو بار نشسته بودم و انقدر نوشیدم تا حتی دیگه خودمم نمیفهمیدم کیم یهو تو بار ا.ت رو دیدم واقعا برازنده شده بود ولی لباسش خیلی باز بود ا.ت اومد رو پام نشست ا.ت رو به خودم چسبوندم و بهش گفتم * ا.ت واقعا دوست دارم نمیدونم چجوری بهت بگم کن همینجوریشم این روزا سرم شلوغه برای همین نمیتونم بهت توجه کنم واقعا متاسفم
راوی : عااا اینو بگم که اونی که رو پای جیمین نشسته بود ا.ت نبود و یکی از ه۰ر۰ز۰ه های بار بود
ا.ت : *نشسته بودم تو خونه و داشتم گریه میکردم که دیدم در وا شد و جیمین با یه دختر( در حال بوسیدنش ) اومد داخل اشک تو چشمام جمع شد و نفهمیدم چی شد و از حال رفتم *
جیمین : *از خواب بیدار شدم که دیدم یکی کنارمه یکم چشم هامو باز و بسته کردم دیدم ا.ت نیست با اینکه خمار بودم و هیچی نمیفهمیدم موهای اون دختره رو گرفتم و از عمارت پرتش کردم بیرون به خودم اومدم دیدم ا.ت افتاده رو زمین سریع بردمش رو تخت و به دکترم زنگ زدم تا سریع خودشو به خونم برسونه*
چند مین بعد :
جیمین : خب اقای دکتر چه مشکلی برای همسرم پیش اومده
جیمین :۰ برای اینکه کاری نکنم که پشیمون شم از اتاق زدم بیرون و رفتم بار که ارامش بگیرم ۰
ا.ت : *جیمین از خونه بیرون زد میدونم حتما رفته بار دیگه از دستش خسته شدم برام مهم نیست چیکار میکنه
جیمین :* تو بار نشسته بودم و انقدر نوشیدم تا حتی دیگه خودمم نمیفهمیدم کیم یهو تو بار ا.ت رو دیدم واقعا برازنده شده بود ولی لباسش خیلی باز بود ا.ت اومد رو پام نشست ا.ت رو به خودم چسبوندم و بهش گفتم * ا.ت واقعا دوست دارم نمیدونم چجوری بهت بگم کن همینجوریشم این روزا سرم شلوغه برای همین نمیتونم بهت توجه کنم واقعا متاسفم
راوی : عااا اینو بگم که اونی که رو پای جیمین نشسته بود ا.ت نبود و یکی از ه۰ر۰ز۰ه های بار بود
ا.ت : *نشسته بودم تو خونه و داشتم گریه میکردم که دیدم در وا شد و جیمین با یه دختر( در حال بوسیدنش ) اومد داخل اشک تو چشمام جمع شد و نفهمیدم چی شد و از حال رفتم *
جیمین : *از خواب بیدار شدم که دیدم یکی کنارمه یکم چشم هامو باز و بسته کردم دیدم ا.ت نیست با اینکه خمار بودم و هیچی نمیفهمیدم موهای اون دختره رو گرفتم و از عمارت پرتش کردم بیرون به خودم اومدم دیدم ا.ت افتاده رو زمین سریع بردمش رو تخت و به دکترم زنگ زدم تا سریع خودشو به خونم برسونه*
چند مین بعد :
جیمین : خب اقای دکتر چه مشکلی برای همسرم پیش اومده
۱۳.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.