بعد از کلاس معجون سازی متیو جلوی y/n ایستاد و گفت: امشب ق
بعد از کلاس معجون سازی متیو جلوی y/n ایستاد و گفت: امشب قراره که یه مهمونی برگذار بشه با بچه های اسلایترین .. اگه خواستی بیای امشب ساعت ۱۰ سالت اجتماعات اسلایترین.. اوکی؟
y/n که حوصله مهمانی نداشت ولی گفت: بدم نمیاد بیام ..اوکی
(خب بریم شب.. y/n لباسی مجلسی مشکی رنگی پوشید موهایش را شانه کرد و از خوابگاهش به سمت سالن راه افتاد . وقتی رسید دید همه بچه ها جمع هستند و میخندند . او متیو و تئودور و دراکو را دید که گوشه ای از سالن جمع شده بودند .. y/n به سمت آنها حرکت کرد.. سلامی کرد و ناگهان دراکو گفت :
بچه ها نظرتون چیه جرئت و حقیقت بازی کنیم ها؟
همه بچه های اکیپ سرشان را به نشانه تایید تکان دادند..
متیو گفت: y/n تو هم بیا..
y/n: باوش..
دراکو و متیو و تئودور و پانسی و لورنزو و y/n یک دایره تشکیل دادند . تئودور بطری رو چرخاند و بطری رو به روی متیو و دراکو افتاد.. دراکو پرسید: جرئت یا حقیقت؟ (پوزخند)
متیو چشمانش را چرخاند:جرئت..
دراکو که میدانست متیو y/n را دوست دارد به همین دلیل(کرم های درونش فعال شد )گفت: پاشو .. y/n رو ببوس..
متیو ناگهان سرجایش منجمد شد و گفت:بس کن دراکو..(دندان هایش را روی هم سابید)
دراکو: نه دیگه نمیتونی انجام ندی .. پاشو
y/n که شوکه شده بود فقط به مکالمه آن دو نگاه می کرد.. متیو ناگهان بلند شد و به y/n نزدیک شد.. دست هایش رو دور کمره او حلقه کرد و وحشیانه او را بوسید..
y/n چند ثانیه بعد دست های متیو را کنار انداخت و رو به جمع گفت: ببخشید
و رفت ... از سالن اجتماعات خارج شد و به سمت برج نجوم رفت
y/n که حوصله مهمانی نداشت ولی گفت: بدم نمیاد بیام ..اوکی
(خب بریم شب.. y/n لباسی مجلسی مشکی رنگی پوشید موهایش را شانه کرد و از خوابگاهش به سمت سالن راه افتاد . وقتی رسید دید همه بچه ها جمع هستند و میخندند . او متیو و تئودور و دراکو را دید که گوشه ای از سالن جمع شده بودند .. y/n به سمت آنها حرکت کرد.. سلامی کرد و ناگهان دراکو گفت :
بچه ها نظرتون چیه جرئت و حقیقت بازی کنیم ها؟
همه بچه های اکیپ سرشان را به نشانه تایید تکان دادند..
متیو گفت: y/n تو هم بیا..
y/n: باوش..
دراکو و متیو و تئودور و پانسی و لورنزو و y/n یک دایره تشکیل دادند . تئودور بطری رو چرخاند و بطری رو به روی متیو و دراکو افتاد.. دراکو پرسید: جرئت یا حقیقت؟ (پوزخند)
متیو چشمانش را چرخاند:جرئت..
دراکو که میدانست متیو y/n را دوست دارد به همین دلیل(کرم های درونش فعال شد )گفت: پاشو .. y/n رو ببوس..
متیو ناگهان سرجایش منجمد شد و گفت:بس کن دراکو..(دندان هایش را روی هم سابید)
دراکو: نه دیگه نمیتونی انجام ندی .. پاشو
y/n که شوکه شده بود فقط به مکالمه آن دو نگاه می کرد.. متیو ناگهان بلند شد و به y/n نزدیک شد.. دست هایش رو دور کمره او حلقه کرد و وحشیانه او را بوسید..
y/n چند ثانیه بعد دست های متیو را کنار انداخت و رو به جمع گفت: ببخشید
و رفت ... از سالن اجتماعات خارج شد و به سمت برج نجوم رفت
۴.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.