دیدم با ضربه هایی که زد پشمام ریخت این ات ظریف من بود یون
دیدم با ضربه هایی که زد پشمام ریخت این ات ظریف من بود یونگی هم از تعجب ورزش رو گذاشت کنار رفت پیش ات و گفت
^اووو ات شی بیا یه مسابقه بدیم
+اوو اقای مین نمیشه اخه میترسم کارت به بیمارستان بکشه(پوزخند)
^عه نه بابا بیا امتحان کنیم
+حله
ویو جیمین
رفتم توی زمین شروع کردن به مسابقه یونگی اومد مشت بزنه که ات سرشو اورد پایین و یدونه زد تو شکم یونگی که پرت زمین شد افتاد به سرفه
+چقدر زود وا دادی(خنده)
ویو ادمین گلتون
خب وقتی پشمای جیمین ریخته بود به خودش که اومد دید یونگی رو زمینه ات رفت کمک یونگی اما یونگی وا نداد بلند شد
+عه نه بابا پیشی خوابالوی مارو
^ما اینیم دیگه
یونگی ات مسابقه دادن که ات برنده شد و از خوشحالی خندید
ویو جیمین
خیلی خوشگل میخندید اما خندیدنش زود محو شد و گفت
+من دیگه باید برم
زود لباساشو عوض کرد و زد بیرون حالم خوب بود به یونگی گفتم
_تو با تاکسی برو من باید برم یه جایی
^اوکی
بلند شدم رفتم دنبال ات که تاکسی گرفت زود سوار تاکسی شد دنبالش رفتم دیدم رفت توی یه نمایشگاه
یواشکی رفتم دیدم بلک کارت داشت با اون رفت سمت پنت هاوس یه موتور برداشت فهمیدم از پارکینگ میزنه بیرون برای همین رفتم تو ماشین دوباره رفتم دنبالش که رفت عمارت رفت تو بعد چند مین با استایل دارک اومد پایین کلاه موتور رو دوباره گذاشت خیلی مشکوک بود رفتم دنبالش که به یه جای متروکه اومد رفت تو دنبالش رفتم دیدم اومده پیست بوکس اون اینجا چیکار میکرد که بعد چند دقیقه تو بلندگو گفتن کلارا وارد شد دیدم ات رفت تو پیست اینجا چه خبره
_ات اینجا چه خبره(داد)
ویو ات
دیدم جیمین داره دنبالم میکنه اهمیتی ندادم حالم یذره خراب بود برای همین رفتم پیست اونجا اومد وقتی گفتن کلارا اومده منم رفتم تو پیست اره من کلارام
من چهارتا اسم دارم ات، هیلوری،کلارا، میسو بعدا داستان رو میفهمید
^اووو ات شی بیا یه مسابقه بدیم
+اوو اقای مین نمیشه اخه میترسم کارت به بیمارستان بکشه(پوزخند)
^عه نه بابا بیا امتحان کنیم
+حله
ویو جیمین
رفتم توی زمین شروع کردن به مسابقه یونگی اومد مشت بزنه که ات سرشو اورد پایین و یدونه زد تو شکم یونگی که پرت زمین شد افتاد به سرفه
+چقدر زود وا دادی(خنده)
ویو ادمین گلتون
خب وقتی پشمای جیمین ریخته بود به خودش که اومد دید یونگی رو زمینه ات رفت کمک یونگی اما یونگی وا نداد بلند شد
+عه نه بابا پیشی خوابالوی مارو
^ما اینیم دیگه
یونگی ات مسابقه دادن که ات برنده شد و از خوشحالی خندید
ویو جیمین
خیلی خوشگل میخندید اما خندیدنش زود محو شد و گفت
+من دیگه باید برم
زود لباساشو عوض کرد و زد بیرون حالم خوب بود به یونگی گفتم
_تو با تاکسی برو من باید برم یه جایی
^اوکی
بلند شدم رفتم دنبال ات که تاکسی گرفت زود سوار تاکسی شد دنبالش رفتم دیدم رفت توی یه نمایشگاه
یواشکی رفتم دیدم بلک کارت داشت با اون رفت سمت پنت هاوس یه موتور برداشت فهمیدم از پارکینگ میزنه بیرون برای همین رفتم تو ماشین دوباره رفتم دنبالش که رفت عمارت رفت تو بعد چند مین با استایل دارک اومد پایین کلاه موتور رو دوباره گذاشت خیلی مشکوک بود رفتم دنبالش که به یه جای متروکه اومد رفت تو دنبالش رفتم دیدم اومده پیست بوکس اون اینجا چیکار میکرد که بعد چند دقیقه تو بلندگو گفتن کلارا وارد شد دیدم ات رفت تو پیست اینجا چه خبره
_ات اینجا چه خبره(داد)
ویو ات
دیدم جیمین داره دنبالم میکنه اهمیتی ندادم حالم یذره خراب بود برای همین رفتم پیست اونجا اومد وقتی گفتن کلارا اومده منم رفتم تو پیست اره من کلارام
من چهارتا اسم دارم ات، هیلوری،کلارا، میسو بعدا داستان رو میفهمید
۹.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.