این قشنگ ترین چیزیه که تا حالا دیدم هیونگ:)
جونگ کوک نگاهش رو به آسمون داده بود و در حالی که آسمون شب چشم های گردش از همیشه پر ستاره تر بود؛ گفت:
-این قشنگ ترین چیزیه که تا حالا دیدم هیونگ.
تهیونگ لبخندی زد و دستش رو دور شونه های پسر کوچیکتر حلقه کرد.
-منم خیلی وقت بود چیزی به این قشنگی ندیده بودم.
جونگ کوک با تعجب چشم از شفق های قطبی برداشت و پرسید:
-مگه نگفتی که سه سال پیش هم موفق شدی که شفق رو ببینی؟
تهیونگ در حالی که فاصله لب هاشون رو کم میکرد با صدای بمی جواب داد:
- من راجع به شفق حرف زدم؟
جونگ کوک نگاهش رو به آسمون داده بود و در حالی که آسمون شب چشم های گردش از همیشه پر ستاره تر بود؛ گفت:
-این قشنگ ترین چیزیه که تا حالا دیدم هیونگ.
تهیونگ لبخندی زد و دستش رو دور شونه های پسر کوچیکتر حلقه کرد.
-منم خیلی وقت بود چیزی به این قشنگی ندیده بودم.
جونگ کوک با تعجب چشم از شفق های قطبی برداشت و پرسید:
-مگه نگفتی که سه سال پیش هم موفق شدی که شفق رو ببینی؟
تهیونگ در حالی که فاصله لب هاشون رو کم میکرد با صدای بمی جواب داد:
- من راجع به شفق حرف زدم؟
۱.۹k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.