★گربه ی کوچک من★
★گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑤
«٠٠:٠٠»
_اههه نزدیک بودا
+ولی چرا کار نکرد؟
_چی کار نکرد؟
+چرا من به شکل گربه ایم درنیومدم؟
_نمیدونم...
+بیا دوباره امتحان کنیم
"یوری"
برای اینکه مطمئن شم کار میکنه یا نه،سمت جونگکوک رفتم
نزدیک و نزدیک تر
+اینجوری نمیشه
چشمامو بستم و سریع لبامو روی لبای کوک کوبوندم
دم و گوشام سرجاشون بودن،چون خجالتی شده بودم
ولی خبری از تغییر شکل نبود
از جونگکوک جدا شدم و تازه فهمیدم چیکار کردم
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
لپام سرخ شده بودن و دمم داشت تکون میخورد
جونگکوک هم سرخ شده بود و تکون نمیخورد
+وای واقعا ببخشید اصلا نفهمیدم دارم چیکار میکنم ببخشیددددد
"جونگکوک"
اون لبا طعم بهشتی داشتن
طعم البالو،میوهی مورد علاقهی من
گگگگ وایساوایسا من چی دارم میگم؟
من عاشق شدم؟
غیر ممکنه...
ولی اون لبا...
میخوامشون
از جام بلند شدم و سمت یوری رفتم
_بازم میخوام..
+چیو؟
و لبامو روی لباش گذاشتم و شروع به مک زدن کردم
اون مشت میزد به سینهم تا ولش کنم ولی اون دربرابر من شبیه یه مورچه بود
تقلا کردناش واقعا کیوت بودن
بعد از سه مین لباشو ول کردم و گرفتمش تو بغلم
_دوستت دارم..
+ولی من...
_مجبور نیستی دوستم داشته باشی،فقط بزار پیشت باشم و بهت عشق بورزم
"یوری"
توی اتاق رفتم و درو پشت سرم بستم
هضم این قضیه برام سخته...
همین الان یه نفر به یکی مثل من اعتراف کرد...
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ⑤
«٠٠:٠٠»
_اههه نزدیک بودا
+ولی چرا کار نکرد؟
_چی کار نکرد؟
+چرا من به شکل گربه ایم درنیومدم؟
_نمیدونم...
+بیا دوباره امتحان کنیم
"یوری"
برای اینکه مطمئن شم کار میکنه یا نه،سمت جونگکوک رفتم
نزدیک و نزدیک تر
+اینجوری نمیشه
چشمامو بستم و سریع لبامو روی لبای کوک کوبوندم
دم و گوشام سرجاشون بودن،چون خجالتی شده بودم
ولی خبری از تغییر شکل نبود
از جونگکوک جدا شدم و تازه فهمیدم چیکار کردم
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
لپام سرخ شده بودن و دمم داشت تکون میخورد
جونگکوک هم سرخ شده بود و تکون نمیخورد
+وای واقعا ببخشید اصلا نفهمیدم دارم چیکار میکنم ببخشیددددد
"جونگکوک"
اون لبا طعم بهشتی داشتن
طعم البالو،میوهی مورد علاقهی من
گگگگ وایساوایسا من چی دارم میگم؟
من عاشق شدم؟
غیر ممکنه...
ولی اون لبا...
میخوامشون
از جام بلند شدم و سمت یوری رفتم
_بازم میخوام..
+چیو؟
و لبامو روی لباش گذاشتم و شروع به مک زدن کردم
اون مشت میزد به سینهم تا ولش کنم ولی اون دربرابر من شبیه یه مورچه بود
تقلا کردناش واقعا کیوت بودن
بعد از سه مین لباشو ول کردم و گرفتمش تو بغلم
_دوستت دارم..
+ولی من...
_مجبور نیستی دوستم داشته باشی،فقط بزار پیشت باشم و بهت عشق بورزم
"یوری"
توی اتاق رفتم و درو پشت سرم بستم
هضم این قضیه برام سخته...
همین الان یه نفر به یکی مثل من اعتراف کرد...
۴.۴k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.