میدونستی آبی رنگ مورد علاقمه و از زمستون بیزارم..
ولی تو فقط توی زمستون آبی میپوشی. انگار میخوای از قصد کاری کنی که سردرگم شم.
درست مثل وقتهایی که با دستهای یخکردهت، فندک میگیری زیر سیگارم و آتیشش میزنی.
یا اون نگاه گرمت، وقتی موقع خداحافظی سرت رو کج میکنی و میگی "مراقب خودت باش". ترکیبش با سوز زمستون عجیبه. نمیدونم باید از اون لحظه لذت ببرم، یا نه. نمیدونم باید اجازه بدم قلبم بتپه، یا نه.
میگم که، سردرگمم کنی.
ولی تو فقط توی زمستون آبی میپوشی. انگار میخوای از قصد کاری کنی که سردرگم شم.
درست مثل وقتهایی که با دستهای یخکردهت، فندک میگیری زیر سیگارم و آتیشش میزنی.
یا اون نگاه گرمت، وقتی موقع خداحافظی سرت رو کج میکنی و میگی "مراقب خودت باش". ترکیبش با سوز زمستون عجیبه. نمیدونم باید از اون لحظه لذت ببرم، یا نه. نمیدونم باید اجازه بدم قلبم بتپه، یا نه.
میگم که، سردرگمم کنی.
۸۶۰
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.