عشق غمگین
عشق غمگین
پارت ۸
خاله ۲ روز موند و بعد رفتم راحت شدیم یهو تهیونگ زنگ زد گفت بیام تا ببینمشمنم رفتم ایندفعه بهم نگفت دست و پا چلفی پشمام ریخته بود آخه خیلی بی ادب بود اینبار منو به اسم خودم صدا زد ازم خواست تا باهاش برم بازار تا برای دوست دخترش کادو بخریم بهش گفتم خودت بخر چیکار به من داری؟
تهیونگ:من از سلیقه دخترا خبر ندارم کمکم کن دیگه
دلم واسش سوخت و برای دوست دخترش کادو خریدیم
فرداش دوباره بهم زنگ زد گفت برای جبران میخواد برام یه چیزی بخره تو فکر فرو رفتم چرا اینجوری شده ولی خیلی بهش فکر نکردم احتمالا میخواست تشکر کنه رفتم
تهیونگ:چی دوست داری؟
میونگ:ام میشه بریم فقط بخوریم من همیشه خدا گشنمه😂
تهیونگ:واقعا اوکی
بعد کلی خوردن بالاخره سیر شدم ولی تهیدنگ داشت میترکیدم از بس خورده بود
از اون روز به بعد رفت و آمدم با تهیونگ و مین هوان زیاد شده بود خیلی باهاشون بیرون میرفتم
پارت ۸
خاله ۲ روز موند و بعد رفتم راحت شدیم یهو تهیونگ زنگ زد گفت بیام تا ببینمشمنم رفتم ایندفعه بهم نگفت دست و پا چلفی پشمام ریخته بود آخه خیلی بی ادب بود اینبار منو به اسم خودم صدا زد ازم خواست تا باهاش برم بازار تا برای دوست دخترش کادو بخریم بهش گفتم خودت بخر چیکار به من داری؟
تهیونگ:من از سلیقه دخترا خبر ندارم کمکم کن دیگه
دلم واسش سوخت و برای دوست دخترش کادو خریدیم
فرداش دوباره بهم زنگ زد گفت برای جبران میخواد برام یه چیزی بخره تو فکر فرو رفتم چرا اینجوری شده ولی خیلی بهش فکر نکردم احتمالا میخواست تشکر کنه رفتم
تهیونگ:چی دوست داری؟
میونگ:ام میشه بریم فقط بخوریم من همیشه خدا گشنمه😂
تهیونگ:واقعا اوکی
بعد کلی خوردن بالاخره سیر شدم ولی تهیدنگ داشت میترکیدم از بس خورده بود
از اون روز به بعد رفت و آمدم با تهیونگ و مین هوان زیاد شده بود خیلی باهاشون بیرون میرفتم
۲.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.