عشق غمگین
عشق غمگین
پارت ۹
با مین هوان و تهیونگ صمیمی شدم رفیق فاب هم بودیم یجورایی ولی تهیونگ و مین هوان نمیدونستن با دوتاشون صمیمی هستم
فردا ترسم واقعی شد مین هوان من رو با تهیونگ دید ما هم اونو دیدیم میخکوب شدم ولی تو جمع بودیم نتونستن دعوا کنن ولی به هم تیکه می نداختن و همو مسخره میکردن
منم از دعواشون لذت میبردم خیلی بامزه بود😂خلاصه بعدش مجبورشون کردم باهم بریم بگردیم زیر بار نمیرفتن ولی بازم مجبورشون کردم اول رفتیم بازار خرت و پرت خریدم میخواستم پولشو حساب کنم که تهیونگ نذاشت و به مین هوان گفت حساب کنه(😶)
ساعت ۲ شب شده بود تازه ساعت رو دیدم اگه الان میرفتم مامانم شهیدم میکرد ازشون خداحافظی کردم رفتم بدو بدو رفتم خونه درست فکر کردم مامانپ شهیدم کرد
پارت ۹
با مین هوان و تهیونگ صمیمی شدم رفیق فاب هم بودیم یجورایی ولی تهیونگ و مین هوان نمیدونستن با دوتاشون صمیمی هستم
فردا ترسم واقعی شد مین هوان من رو با تهیونگ دید ما هم اونو دیدیم میخکوب شدم ولی تو جمع بودیم نتونستن دعوا کنن ولی به هم تیکه می نداختن و همو مسخره میکردن
منم از دعواشون لذت میبردم خیلی بامزه بود😂خلاصه بعدش مجبورشون کردم باهم بریم بگردیم زیر بار نمیرفتن ولی بازم مجبورشون کردم اول رفتیم بازار خرت و پرت خریدم میخواستم پولشو حساب کنم که تهیونگ نذاشت و به مین هوان گفت حساب کنه(😶)
ساعت ۲ شب شده بود تازه ساعت رو دیدم اگه الان میرفتم مامانم شهیدم میکرد ازشون خداحافظی کردم رفتم بدو بدو رفتم خونه درست فکر کردم مامانپ شهیدم کرد
۱.۷k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.