~ازدواج اجباری~ \پارت۳/
~ازدواج اجباری~ \پارت۳/
×والا پدر راستیتش بنگ چان منو لو داده
÷چی؟
×ببنید م..
÷توی آشغال عوضی فک کردی شهر هرته هاا(با داد پیر مردی)
×ولی من میتونم درستش کنم
÷بیخود ری*دی تو کار بعد میخوای درستش کنی
×چ.چشم
÷وسایلتو جمع کن برو
×چییی پدر ولی..
÷فقط برو بروو
_چرا؟
÷تو بدرد این کار نمیخوری اون موقع گفتم اگه لو بری بر*ینی تو کارت باید ازدواج کنی
ی دختر هم پسندیدم
×باش ولی پدر بزارید من اینجا بمونم رو کارم رو کنم قول میدم منصرف نمیشید
÷ی فرصت میدم(درحال راه رفتن)
×ممنون(درحال راه رفتن)
÷چیجانگ!!!!!!
!بل..بله رئیس
÷برو به نیونا بگو ی قهوه بیاره زود فقط
!نیوناا
پارت بعد رو میزارم الان از خواب بیدار شدم🌸✨️
×والا پدر راستیتش بنگ چان منو لو داده
÷چی؟
×ببنید م..
÷توی آشغال عوضی فک کردی شهر هرته هاا(با داد پیر مردی)
×ولی من میتونم درستش کنم
÷بیخود ری*دی تو کار بعد میخوای درستش کنی
×چ.چشم
÷وسایلتو جمع کن برو
×چییی پدر ولی..
÷فقط برو بروو
_چرا؟
÷تو بدرد این کار نمیخوری اون موقع گفتم اگه لو بری بر*ینی تو کارت باید ازدواج کنی
ی دختر هم پسندیدم
×باش ولی پدر بزارید من اینجا بمونم رو کارم رو کنم قول میدم منصرف نمیشید
÷ی فرصت میدم(درحال راه رفتن)
×ممنون(درحال راه رفتن)
÷چیجانگ!!!!!!
!بل..بله رئیس
÷برو به نیونا بگو ی قهوه بیاره زود فقط
!نیوناا
پارت بعد رو میزارم الان از خواب بیدار شدم🌸✨️
۳.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.