رمان ~سکوت&شب~ پارت (۱۲)
رمان ~سکوت&شب~ پارت (۱۲)
ویو جانگ می :
یعنی اون یانگ سو ؟
یانگ سو : درست میگم دیگه جانگ می ؟
جانگ می : اوهوم ولی مطمئنی؟
یانگ سو گوشیش در آورد و پیجش و بهم نشون داد خودش بود .
یانگ سو : مگه پیجم این نیست ؟
جانگ می : چرا همینه پس......
ویو ادمین :
چند دقیقه گذشت و تازه در باره هم فهمیدن کین و از کجا اومدن ولی هنوز داشتم نقش بازی میکردن
ویو یانگ سو :
کم کم گذشت و فهمیدم چه دختر رویا پردازیه ولی منطقی
حرف زدن با کسی من و خوشحال میکرد بلاخره تونسته بودم کسی رو پیدا کنم 🥲
یانگ سو : چند وقته تو اون خونه زندگی میکنی ؟
جانگ می : چهار ماه
یانگ سو : پس چجوری من نفهمیدم اینجا اومدی ؟
جانگ می : اینجا قبلا خونه مادر بزرگم بوده ولی وقتی فوت کرد خونه خالی بود همه وسایل هم داخل خونه بود پس نیاز به اسباب کشی نداشتم
یانگ سو :, واو
جانگ می : تو چطور ؟
یانگ سو : من سه سال اینجا زندگی میکنم
جانگ می : خوبه
یانگ سو :....
جانگ می :......
یانگ سو :.....
یهو سکوت کردیم
یانگ سو : نظرت درباره سوجو چیه میخوری ؟
جانگ می : اره میخورم
ویو جانگ می :
برامون سوجو آوردن و یانگ سو برام ریخت
یانگ سو : تنها زندگی میکنی ؟
جانگ می :......
یانگ سو: ام...ب..ببب...ببخشید منظوری نداشتم
سرخ شده بود
جانگ می : من اره تو چطور ؟
یانگ سو : منم .....
چند ساعت بعد. :
تازه فهمیدم یانگ سو چقدر با من شباهت داره دوتامون راه افتادیم . رفتیم خونه وقتی رسیدیم یانگ سو گفت
یانگ سو : میتونیم فردا دوباره هم و ببینیم ؟
جانگ می : ام نمیدونم باید با منیجرم حرف بزنم (خنده)
یانگ سو : (خنده)
یانگ سو : این و به عنوان بله در نظر میگیرم و دوتامون رفتیم خونه........
ادامه دارد.......
داریم به اتفاقات نزدیک میشویم
ویو جانگ می :
یعنی اون یانگ سو ؟
یانگ سو : درست میگم دیگه جانگ می ؟
جانگ می : اوهوم ولی مطمئنی؟
یانگ سو گوشیش در آورد و پیجش و بهم نشون داد خودش بود .
یانگ سو : مگه پیجم این نیست ؟
جانگ می : چرا همینه پس......
ویو ادمین :
چند دقیقه گذشت و تازه در باره هم فهمیدن کین و از کجا اومدن ولی هنوز داشتم نقش بازی میکردن
ویو یانگ سو :
کم کم گذشت و فهمیدم چه دختر رویا پردازیه ولی منطقی
حرف زدن با کسی من و خوشحال میکرد بلاخره تونسته بودم کسی رو پیدا کنم 🥲
یانگ سو : چند وقته تو اون خونه زندگی میکنی ؟
جانگ می : چهار ماه
یانگ سو : پس چجوری من نفهمیدم اینجا اومدی ؟
جانگ می : اینجا قبلا خونه مادر بزرگم بوده ولی وقتی فوت کرد خونه خالی بود همه وسایل هم داخل خونه بود پس نیاز به اسباب کشی نداشتم
یانگ سو :, واو
جانگ می : تو چطور ؟
یانگ سو : من سه سال اینجا زندگی میکنم
جانگ می : خوبه
یانگ سو :....
جانگ می :......
یانگ سو :.....
یهو سکوت کردیم
یانگ سو : نظرت درباره سوجو چیه میخوری ؟
جانگ می : اره میخورم
ویو جانگ می :
برامون سوجو آوردن و یانگ سو برام ریخت
یانگ سو : تنها زندگی میکنی ؟
جانگ می :......
یانگ سو: ام...ب..ببب...ببخشید منظوری نداشتم
سرخ شده بود
جانگ می : من اره تو چطور ؟
یانگ سو : منم .....
چند ساعت بعد. :
تازه فهمیدم یانگ سو چقدر با من شباهت داره دوتامون راه افتادیم . رفتیم خونه وقتی رسیدیم یانگ سو گفت
یانگ سو : میتونیم فردا دوباره هم و ببینیم ؟
جانگ می : ام نمیدونم باید با منیجرم حرف بزنم (خنده)
یانگ سو : (خنده)
یانگ سو : این و به عنوان بله در نظر میگیرم و دوتامون رفتیم خونه........
ادامه دارد.......
داریم به اتفاقات نزدیک میشویم
۲.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.