رمان سرنوشت حتی با ذکر اسم نویسنده حرام...
که دستی روی شونم حس کردم هینی کشیدم و برگشتم وقتی برگشتم دستامو گذاستم رو چشمم
_وایی بیخشید پرهام نمیدونستم لباس عوض میکنی
_اشکالی نداره
_لطفا لباستو بپوش
_تا نگاه نکنی نمیپوشم
_جان چی میگی
_همین که گفتم باید ۱۰ ثانیه بهم نگاه کنی تا بعد لباس بپوشم
_حرف اضافه نزن و لباستو بپوش
_مطمئنی
_برو کنار میرم بیرون
_باش بابا ترسو نمیخورمت که
_ترسو تویی بیا اصن نگات کردم چیشد
تا بهش نگاه کردم محو بدنش شدم داداش اینارو شکمش شیش تیکه بود عضله رو نگا رگای دستش چه برجستش من تاحالا با تیشرت ندیده بودمش چه برسه به لخت اقا خودم ریختم پشمام موند خوش به حال نرگس و پرنیا منم از این داداشا نمیدونم چرا بغض گلومو گرفت یاد داداش پیام افتادم اون از پرهام قد بلند تر و عضله ای تر بود زدم زیر گریه پرهام لباسشو پوشید و بازومو گرفت و روی صندلی نشوند دستاشو رو زانو هام گزاشت و با دستش اشکامو پاک کرد
_هستی چی شده
_پرهام یاد داداش پیام افتادم دلم واسش تنگ شده
_منم دلم واسش تنگ شده ولی میدونی که اون چه شغل خطر ناکی داره
_مگه شغل نبود رفت اون شغل و انتخاب کرد
_خوب دوس داشتش
_اون عوضی
_باش حالا فوشش نده
_فوش چیه باید بزنم بکشمش
_میخوای باهاش حرف بزنی
_میتونی
_یه لحظه وایسا
گوشیشو برداشت بعد از چندتا دکمه گوشی رو روی گوشم گذاشت و دستشو روی لباش به نشانه سکوت گذاشت بعد از دو سه تا بوق صدا داخلش اکو شد
_ها چیه پرهام چی شده این وقت شب زنگ زدی مگه نگفتم مراقب هستی باش اگه بفهمه چی احمق
_دادا..ش خو..دتی(لکنت)
_هستی تویی
_داداش کجایی (گریه)
_گریه نکن عشق داداش فعلا نمیتونم بیام پیشت پس پیش خاله لیلا اینا بمون بعدش میارمت پیش خودم باش
_وایی بیخشید پرهام نمیدونستم لباس عوض میکنی
_اشکالی نداره
_لطفا لباستو بپوش
_تا نگاه نکنی نمیپوشم
_جان چی میگی
_همین که گفتم باید ۱۰ ثانیه بهم نگاه کنی تا بعد لباس بپوشم
_حرف اضافه نزن و لباستو بپوش
_مطمئنی
_برو کنار میرم بیرون
_باش بابا ترسو نمیخورمت که
_ترسو تویی بیا اصن نگات کردم چیشد
تا بهش نگاه کردم محو بدنش شدم داداش اینارو شکمش شیش تیکه بود عضله رو نگا رگای دستش چه برجستش من تاحالا با تیشرت ندیده بودمش چه برسه به لخت اقا خودم ریختم پشمام موند خوش به حال نرگس و پرنیا منم از این داداشا نمیدونم چرا بغض گلومو گرفت یاد داداش پیام افتادم اون از پرهام قد بلند تر و عضله ای تر بود زدم زیر گریه پرهام لباسشو پوشید و بازومو گرفت و روی صندلی نشوند دستاشو رو زانو هام گزاشت و با دستش اشکامو پاک کرد
_هستی چی شده
_پرهام یاد داداش پیام افتادم دلم واسش تنگ شده
_منم دلم واسش تنگ شده ولی میدونی که اون چه شغل خطر ناکی داره
_مگه شغل نبود رفت اون شغل و انتخاب کرد
_خوب دوس داشتش
_اون عوضی
_باش حالا فوشش نده
_فوش چیه باید بزنم بکشمش
_میخوای باهاش حرف بزنی
_میتونی
_یه لحظه وایسا
گوشیشو برداشت بعد از چندتا دکمه گوشی رو روی گوشم گذاشت و دستشو روی لباش به نشانه سکوت گذاشت بعد از دو سه تا بوق صدا داخلش اکو شد
_ها چیه پرهام چی شده این وقت شب زنگ زدی مگه نگفتم مراقب هستی باش اگه بفهمه چی احمق
_دادا..ش خو..دتی(لکنت)
_هستی تویی
_داداش کجایی (گریه)
_گریه نکن عشق داداش فعلا نمیتونم بیام پیشت پس پیش خاله لیلا اینا بمون بعدش میارمت پیش خودم باش
۲.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.