سم عشق
#سم_عشق
پارت:5
خیلی خسته بودم و نمیدونم کی خوابم برد وفتی بیدار شدم ساعت 9صبح بود یاد دیشب افتادم رفتم ببینم تهیونگ چجوره
+تهیونگاااا
~بله
+کجایی؟
~اگر چشمای کورتو باز کنی تو اشپز خونه
+اها داری چی میکنی؟!
~کوک نزار بیام بزنمت تو اشپز خونه چی میکنم خوب دارم صبحانه میخورم(حرصی)
+باشه بابا بیا بخورم
~خوردنی نیستی
+گگگگ
~(پوکر فیس نگاش میکنه)
+اونجوری نگام نکن امروز میخوام با ات برم کافه و بهش حسمو بگم میشه توعم بیایی؟
~عهههه چشمم روشن اقا به ما نگفته عاشق شده، حالا این ات کیه؟
+خوب اون دختر اقای پارکه همون شرکت داره بزرگ.........(بهش تمام اتفاقای ی که افتاده مخصوصا مال دیشبو گفت)
~اوووو چه جالب حالا تک فرزنده؟ اکر خواهر داره برای من جورش کن(لحن مسخره)
+ببند بابا تک فرزند که نیست خواهر پارک جیمینه
~اووووو چه جالب تر شد خوبه ساعت چنده؟
+نمیدونم وایسا، وااییییی ساعت 12 چقدر حرف زدیم!
~عههه خوب من برم لباس بپوشم ساعت چند قرار داری؟
+5عصر
~خوبه 4 میبینمت خدافظ اقای جئون
+اها اوکی خدافظ اقای کیم(خنده)
~هر هر هر هر هر نمک
+خوبه بابا خدافظ
~خدافظ
برم اماده شم برم شرکت
[نکته: جونگکوک یه شرکت خوصوصی داره]
ویو ات
رفتم خونه لباسمو عوض کردم ارایشمو پاک کردم رفتم حموم تا یه دوش بگیرم و بهتر بشم
20مین بعد
بعد 20مین اومدم بیرون لباس خوابمو پوشیدم رفتم روی تخت دارز شدم خوشبحال اون دختره که کوک دوستش داره هعی بخوابم بهتره
ساعت 8 صبح الارم گوشیم زنگ خورد بیدار شدم رفتم پایین
-اجوما
✓بله دخترم
-صبحانه امادس؟
✓بله دخترم
-اها مرسی الان میام
✓باشه دخترم
+صبحانه رو خوردم رفتم توی اتاق که در زده شد
(پدر ات•مادر ات&)
-بیا تو
•ات دخترم؟
-او بله پدر
•خوب دخترم امشب یه مهمونی داریم با خانواده جئون
-خوب پدر من باید چکار کنم
•خوب تو باید بیای به مهمونی اقای جئون یه پسر همسن تو داره خوشحال میشم باهم دوست بشید چون تنها وارس من تویی و باید راه منو ادامه بدی!
-چشم پدر فقط جیمین چی اون مگه وارستون نیست؟
&خوب دخترم برادرت قراره از کره بره و دوست نداره کار شرکت پدرتو انجام رده و میخواد شرکت خودشو راه بندازه
-خوب مادر منم میخام مثل جیمین باشم
•این نمیشه تو وارس منی و راستش من بیشتر بهت اعتماد دارم
-اوکیه پدر فقط مهمونی ساعت چنده؟
•7شب
-خوب من ساعت 5 قرار دارم مشکلی نداره
•نه مشکلی نیست فقط ساعت 7 باید حاضر باشی
-چشم پدر
•خوب ما میرم خدافظ
-خدافظ
عییییی چرا اخه چرااا جیمین میتونه بره شرکت خودشث راه بندازه بعد من باید بشم وارس هعی بخیال دراز شدم تا خوابم برد
ویو کوک
......
پارت:5
خیلی خسته بودم و نمیدونم کی خوابم برد وفتی بیدار شدم ساعت 9صبح بود یاد دیشب افتادم رفتم ببینم تهیونگ چجوره
+تهیونگاااا
~بله
+کجایی؟
~اگر چشمای کورتو باز کنی تو اشپز خونه
+اها داری چی میکنی؟!
~کوک نزار بیام بزنمت تو اشپز خونه چی میکنم خوب دارم صبحانه میخورم(حرصی)
+باشه بابا بیا بخورم
~خوردنی نیستی
+گگگگ
~(پوکر فیس نگاش میکنه)
+اونجوری نگام نکن امروز میخوام با ات برم کافه و بهش حسمو بگم میشه توعم بیایی؟
~عهههه چشمم روشن اقا به ما نگفته عاشق شده، حالا این ات کیه؟
+خوب اون دختر اقای پارکه همون شرکت داره بزرگ.........(بهش تمام اتفاقای ی که افتاده مخصوصا مال دیشبو گفت)
~اوووو چه جالب حالا تک فرزنده؟ اکر خواهر داره برای من جورش کن(لحن مسخره)
+ببند بابا تک فرزند که نیست خواهر پارک جیمینه
~اووووو چه جالب تر شد خوبه ساعت چنده؟
+نمیدونم وایسا، وااییییی ساعت 12 چقدر حرف زدیم!
~عههه خوب من برم لباس بپوشم ساعت چند قرار داری؟
+5عصر
~خوبه 4 میبینمت خدافظ اقای جئون
+اها اوکی خدافظ اقای کیم(خنده)
~هر هر هر هر هر نمک
+خوبه بابا خدافظ
~خدافظ
برم اماده شم برم شرکت
[نکته: جونگکوک یه شرکت خوصوصی داره]
ویو ات
رفتم خونه لباسمو عوض کردم ارایشمو پاک کردم رفتم حموم تا یه دوش بگیرم و بهتر بشم
20مین بعد
بعد 20مین اومدم بیرون لباس خوابمو پوشیدم رفتم روی تخت دارز شدم خوشبحال اون دختره که کوک دوستش داره هعی بخوابم بهتره
ساعت 8 صبح الارم گوشیم زنگ خورد بیدار شدم رفتم پایین
-اجوما
✓بله دخترم
-صبحانه امادس؟
✓بله دخترم
-اها مرسی الان میام
✓باشه دخترم
+صبحانه رو خوردم رفتم توی اتاق که در زده شد
(پدر ات•مادر ات&)
-بیا تو
•ات دخترم؟
-او بله پدر
•خوب دخترم امشب یه مهمونی داریم با خانواده جئون
-خوب پدر من باید چکار کنم
•خوب تو باید بیای به مهمونی اقای جئون یه پسر همسن تو داره خوشحال میشم باهم دوست بشید چون تنها وارس من تویی و باید راه منو ادامه بدی!
-چشم پدر فقط جیمین چی اون مگه وارستون نیست؟
&خوب دخترم برادرت قراره از کره بره و دوست نداره کار شرکت پدرتو انجام رده و میخواد شرکت خودشو راه بندازه
-خوب مادر منم میخام مثل جیمین باشم
•این نمیشه تو وارس منی و راستش من بیشتر بهت اعتماد دارم
-اوکیه پدر فقط مهمونی ساعت چنده؟
•7شب
-خوب من ساعت 5 قرار دارم مشکلی نداره
•نه مشکلی نیست فقط ساعت 7 باید حاضر باشی
-چشم پدر
•خوب ما میرم خدافظ
-خدافظ
عییییی چرا اخه چرااا جیمین میتونه بره شرکت خودشث راه بندازه بعد من باید بشم وارس هعی بخیال دراز شدم تا خوابم برد
ویو کوک
......
۳.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.