عشقه دردسرساز p⁴
عشقه دردسرساز p⁴
هان.
یجورایی خوشحال بودم با فلیکس دوست شده بودم پسر خیلی خوبی بود ولی اون روز شنیدم که اون پسره هیونجین چی بهش گفت نگرانش بودم نکنه براش اتفاقی بیوفته...
زنگ آخر هم خورد... @ هانا من دیگه میرم هان: وایسا با هم بریم @ ولی مسیرمون یکی نیست هان: یه دفعه راحت بگو دوست ندارم با من بیای راحت شو @ نه منظور من این نبود هان : پس با هم میریم @ باشه
فلیکس.
از مدرسه زدیم بیرون همینطوری داشتیم میرفتیم که ۶ تا پسر جلومون رو گرفتن ۳ تاش همکلاسیه خودمون بود یکیشم همونی که صبح دیدیم هان دید حالم خوب نیست هان: کارتون؟ چان: هیچی میخواییم دوست شیم هان: ولی ما علاقه ای به دوستی با شما نداریم
هان.
یجورایی خوشحال بودم با فلیکس دوست شده بودم پسر خیلی خوبی بود ولی اون روز شنیدم که اون پسره هیونجین چی بهش گفت نگرانش بودم نکنه براش اتفاقی بیوفته...
زنگ آخر هم خورد... @ هانا من دیگه میرم هان: وایسا با هم بریم @ ولی مسیرمون یکی نیست هان: یه دفعه راحت بگو دوست ندارم با من بیای راحت شو @ نه منظور من این نبود هان : پس با هم میریم @ باشه
فلیکس.
از مدرسه زدیم بیرون همینطوری داشتیم میرفتیم که ۶ تا پسر جلومون رو گرفتن ۳ تاش همکلاسیه خودمون بود یکیشم همونی که صبح دیدیم هان دید حالم خوب نیست هان: کارتون؟ چان: هیچی میخواییم دوست شیم هان: ولی ما علاقه ای به دوستی با شما نداریم
۲.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.