فیک:باند مافیا
فیک:باند مافیا
پارت ده
(این پارت اسماته گزارش ندید هیتم ندید جنبه نداری نخون )
اره
اون خودشه
جئون جونگکوک
اهه یعنی انقدر مشتاقه؟؟
دستشو پس زدم
که دستشو محکم رو رونم گذاشت
دیگه مقاومت نکردم
ا. ت:بچه ها غذارو کی درست کرد؟
جین:بنده یعنی جذابترین مرده جهان
ته:خبالا عشوه نیا
جین:ساکت شو پدسسگگگ
لیسا:بچه ها؟
همه:بله؟
لیسا:بعد شام میاین جرعت حقیقت؟
همه:باشه
خواستم بگم باشه که باد حرف کوک افتادم:شب بیا اتاقم
به کوک نگاه کردم
که در گوشم گفت
کوک:بیب پس شب منتظرتم
لیسا ویو.:
همه گفتن باشه
ولی کوک و ا. ت چیزی نگفتن فک کنم برنامه ی دیگه ای دارن
خب منم جلوشونو نمیگیرم ولی
من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم که
به جیمین و یونگی و جیسو حتما میگم( لیسا با یونگی و جیمین و جیسو از همه صمیمی تره با ا. ت)
بعد از شام ویو ا. ت:
شاممو خوردم
بقیه رفتن جرعت حقیقت بازی کردن راستش منم دلم میخواست
ا. ت:امم کوک میشه بزاریم برای بعدن؟ میشه بریم با بچه ها بازی کنیم؟
کوک:نه
و دستمو گرفت
و برد تو اتاق
به پشتم نگاه کردم
دیدم همه دور هم نشستن و میخندن
یکم دلم گرفت
ولی به روی خودم نیاوردم
کوک منو برد تو اتاقش
درو قفل کرد
منو برد تو تخت
روم خیمه زد
و لبامو بوسید وحشیانه میبوسید
الانا بود که گریم در بیاد
از لبام دل کند
ا. ت:کوک ارومتر
کوک:کوک؟ یا ددی؟
ا. ت:کوک من اصن به این وضعیت عادت ندارم
کوک:الان عادت میکنی
رفت سمت گردنم مارک گذاشت
ا. ت:کوک...
کوک:درست بگووو
ا. ت:... د... ددی... گردنمو کاری نداشته باش.. یوقت بچه ها میبینن
کوک:برام مهم نی
ا. ت:بخاطر من
کوک:اهه.. باشه
لباسامو در اورد به بدنم خیره شد
ا. ت:ددی زودتر شروع کنن
بدون هیچ حرفی
رفت سمت سی*نه هام
و خوردشون
منم لباساشو در اوردم
پایین اومد
شکممو لیسید
و بازم پایین در اومد
پو*صیمو گاز گرفت و لیس زد
ا. ت:اهههه... خیلی.. خوبه... اهههه
کوک:... مگه میشه خوب نباشه
و شروع کرد به خوردنش
ملافه رو چنگ زدم
دی*کشو تنظیم کردو
واردم کرد
ا. ت:ایی
پردمو زد کوک دستمال گرف پاک کردو ادامه داد
زبونشو وارد دهنم کرد
تصمیم گرفتم امشب لجبازی و خجالت و بذارم کنار و یه خودی نشون بدم
زبونشو خوردم
که دیکشو کم کم توم تکون داد
ا. ت:... اهه... ددی.... یواش... اههه..... تررر..
بازوشو چنگ زدم
ا. ت:اههههه..... اههه... ایی اهه اه
که گفت
کوک:اره همینجوری ادامه بده... برا ددیت ناله کن بیبی گرل... اههه
ا. ت:اوفف ایی ددی... درد دارم... اهههه
کوک:نگران نباش بیبی گرل الان همش تبدیل به لذت میشه... اههه( بم)
تلمبه هاش پشت سر هم تند تر و محکم تر میشدن
ا. ت:اییی ددی تروخدا.... اروم اههه... ترر اه اهه اه اه اهی اییی
دیکشو تا زیر نافم حس میکردم
حتی تصور نمیکردم انقد درد داشته باشه
که یهو ...
پارت ده
(این پارت اسماته گزارش ندید هیتم ندید جنبه نداری نخون )
اره
اون خودشه
جئون جونگکوک
اهه یعنی انقدر مشتاقه؟؟
دستشو پس زدم
که دستشو محکم رو رونم گذاشت
دیگه مقاومت نکردم
ا. ت:بچه ها غذارو کی درست کرد؟
جین:بنده یعنی جذابترین مرده جهان
ته:خبالا عشوه نیا
جین:ساکت شو پدسسگگگ
لیسا:بچه ها؟
همه:بله؟
لیسا:بعد شام میاین جرعت حقیقت؟
همه:باشه
خواستم بگم باشه که باد حرف کوک افتادم:شب بیا اتاقم
به کوک نگاه کردم
که در گوشم گفت
کوک:بیب پس شب منتظرتم
لیسا ویو.:
همه گفتن باشه
ولی کوک و ا. ت چیزی نگفتن فک کنم برنامه ی دیگه ای دارن
خب منم جلوشونو نمیگیرم ولی
من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم که
به جیمین و یونگی و جیسو حتما میگم( لیسا با یونگی و جیمین و جیسو از همه صمیمی تره با ا. ت)
بعد از شام ویو ا. ت:
شاممو خوردم
بقیه رفتن جرعت حقیقت بازی کردن راستش منم دلم میخواست
ا. ت:امم کوک میشه بزاریم برای بعدن؟ میشه بریم با بچه ها بازی کنیم؟
کوک:نه
و دستمو گرفت
و برد تو اتاق
به پشتم نگاه کردم
دیدم همه دور هم نشستن و میخندن
یکم دلم گرفت
ولی به روی خودم نیاوردم
کوک منو برد تو اتاقش
درو قفل کرد
منو برد تو تخت
روم خیمه زد
و لبامو بوسید وحشیانه میبوسید
الانا بود که گریم در بیاد
از لبام دل کند
ا. ت:کوک ارومتر
کوک:کوک؟ یا ددی؟
ا. ت:کوک من اصن به این وضعیت عادت ندارم
کوک:الان عادت میکنی
رفت سمت گردنم مارک گذاشت
ا. ت:کوک...
کوک:درست بگووو
ا. ت:... د... ددی... گردنمو کاری نداشته باش.. یوقت بچه ها میبینن
کوک:برام مهم نی
ا. ت:بخاطر من
کوک:اهه.. باشه
لباسامو در اورد به بدنم خیره شد
ا. ت:ددی زودتر شروع کنن
بدون هیچ حرفی
رفت سمت سی*نه هام
و خوردشون
منم لباساشو در اوردم
پایین اومد
شکممو لیسید
و بازم پایین در اومد
پو*صیمو گاز گرفت و لیس زد
ا. ت:اهههه... خیلی.. خوبه... اهههه
کوک:... مگه میشه خوب نباشه
و شروع کرد به خوردنش
ملافه رو چنگ زدم
دی*کشو تنظیم کردو
واردم کرد
ا. ت:ایی
پردمو زد کوک دستمال گرف پاک کردو ادامه داد
زبونشو وارد دهنم کرد
تصمیم گرفتم امشب لجبازی و خجالت و بذارم کنار و یه خودی نشون بدم
زبونشو خوردم
که دیکشو کم کم توم تکون داد
ا. ت:... اهه... ددی.... یواش... اههه..... تررر..
بازوشو چنگ زدم
ا. ت:اههههه..... اههه... ایی اهه اه
که گفت
کوک:اره همینجوری ادامه بده... برا ددیت ناله کن بیبی گرل... اههه
ا. ت:اوفف ایی ددی... درد دارم... اهههه
کوک:نگران نباش بیبی گرل الان همش تبدیل به لذت میشه... اههه( بم)
تلمبه هاش پشت سر هم تند تر و محکم تر میشدن
ا. ت:اییی ددی تروخدا.... اروم اههه... ترر اه اهه اه اه اهی اییی
دیکشو تا زیر نافم حس میکردم
حتی تصور نمیکردم انقد درد داشته باشه
که یهو ...
۷.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳