P 18
P 18
بعد از اینکه کمی اشک ریختم رفتم جلوی آینه تا موهامو درست کنم وقتی خودمو با آرایش کیوت و لباسای دخترونه دیدم تصمیم گرفتم همون جسیکای قدیمی باشم در کمدو باز کردم هودی گشادمو همراه با شلوار مشکیم پوشيدم از اتاقم بیرون اومدم که خدمت کار نزدیکم اومد
= خانم جئون شام حاضره
_ باشه
از پله ها اومدم پایین همه نشسته بودن و درحال خوردن غذاشون بودن
یه صندلی خالی بود ولی روبه روی جونگکوک بود اهمیتی ندادم و نشستم با نگاهای سردی بهم نگاه میکرد منم مشغول خوردن غذام بودم.. هنوزم باورم نميشه این همون جئون جونگکوک بی رحم بی احساس، سرده
با حرف عموم افکارمو تنها گذاشتم. = خب خب دوهفته بعد قراره عروسی دوتا فرشتمون رو برگزار کنیم میتونین تو این عروسی همراهتون رو بیارین البته مجبور هم نیستین و ازش لذت ببرید
سرشو برگردوند طرف زود مقابلم
= خرید کردین؟
الی :البته پدر واقعا کت شلواری که انتخاب کردیم خیلی به کوکی میاد. کوکی..!؟ مسخرس لقبی که بهش گذاشته بودمو داره استفاده میکنه؟؟
فلش بک *
+ بیا به همدیگه لقب بزاریم دلیلشم بگیم که چرا اینو انتخاب کردیم
_ قبوله
.
.
+خب اول تو بگو
_کوکی
+کوکی..!؟ چرا..!؟
_ چون کوکی دوست دارم
+( خنده) عالی،،،،، خب منم... دختر عجیب غریب من
_ عجیب غریب؟ ( تعجب)
+اهوم واقعا عجیبی بعضی وقتا میخوای آدمو بکشی بعضی وقتام میخوای نجاتش بدی
_ حیح چون خیلی خاصم
+درسته
پایان فلش بک *
سعی کردم بغض نگیرتم و درحال خوردن بودم که الی لب زد
الی : تو کسیو همراهت میاری؟
نگاهش به من بود تو..؟! تو اسم داره.. بخاطر خودم چیزی نگفتم
_ منظورت منم.!؟
الی : اره
_ نظری ندارم که همراهمو بیارم یا نه
نگاهمو به کوک دادم که انگار تعجب کرده بود
غذامو زودتر از همه تموم کردم گوشیمو برداشتم و چکش کردم کنارم جیمین اومد نشست درحال صحبت باهاش بودم که پیامکی از طرف تهیونگ اومد
جیمین نگاهی به گوشیم کرد و با اسم کیم تهیونگ تعجب کرد
جیمین : تو با تهیونگ هنوزم دوستی؟
_اوم دانشگاهمون یکیه
جیمین : واو خیلی دوست دارم ببینمش بهش بگو بیاد اینجا
نگاهی به پیامکش کردم و حرف جیمینو گفتم
_ فردا همو میبینین تو دانشگاه
جیمین : مچکر لیدی
_ پاریس چطور بود مثل عکساش زیبا بود؟
جیمین : خیلی بزار عکسایی که گرفتمو نشونت بدم
شروع به نشون دادن عکسایی که گرفته بود کرد .. واقعا زیبا بودن
_برج ایفل نگرفتی؟
جیمین : نه گرفتم صبر کن
نشونم داد واقعا خیلی قشنگ بود
به مشت ب بازوش زدم
_یا جیمینااا باید یبار منو ببری پاریس
جیمین : باشه میبرمت (خنده
الی : کجا میرین؟ ( لبخند
این از کجا پیداش شد..!؟ رومخه واقعا کنار من نشست
جیمین : پا....
_ به فضولش چه؟
الی : قصد فضولی نداشتم
_ عجب
دست به سینه تیکه دادم به مبل و گوشیمو برداشتم
الی :میخوای باور کن میخوای نکن
_ چیزی نگفتم که لیدی
الی : حالا هرچی تو دختر عموی جونگکوکی نه؟
_اوم
الی : درموردت بهم گفته بود
درموردم؟! تظاهر کردم که برام مهم نیست حرفاش
_ آها
زیادی لوس بود البته وقتی جونگکوک رو میدید
الی : کوکیا اتاقمون کجاست؟
+ بالاست فعلا اتاق من میخوابیم
الی : ازخدامه ( لحن لوسی گفت و سرشو تکیه داد به سینه کوک)
واقعا رومخ بود
+ هی تو
_.. چی میخوای..!؟
+ از وقتی اومدم مثل گاو نشستی و کاری نمیکنی چمدونامونو ببر اتاق و لباسامونو بزاز کمد
واقعا... فشار میخوردم منو کرده خدمت کار خودش..؟!
_ چرا من..!؟ (جدی)
+چون من ميگم
_ حد خودتو بدون جیون جونگ کوک از خطط پاتو نزار بیرون
+واقعا؟!
نگاهی بهش کردم بی جواب از اونجا رفتم به اتاقم گوشیمو از اعصبانیت زیاد کوبیدم زمین...الان منو به چشم خدمت کار میبینه؟!
خنده حرصی کردم و هرچی کتاب و دفتر روی میزم بود رو پرت کردم پایین
_ لعنتی
_ شاید به احساساتم ضربه بزنی ولی اجازه نمیدم مثل اشغال باهام رفتار کنی
در اتاقم زده شد
الی : ببخشید... خوبی..؟!
باز این..!؟ تیکه تیکش میکنم
در اتاقمو باز کردم هلش دادم به دیوار از یقش گرفتم چسبوندمش دیوار
_ نمیدونم ازم چی میخوای ولی اینو بدون زیر دست و پام ول بچرخی تیکه تیکت میکنم
+ چیکار میکنی؟ ( داد
حیح شاهزاده سر کلش پیدا شد
از دستم گرفت و کشوندتم عقب مچمو از دستش کشیدم بیرون و نگاهش کردم
_ به دوست دخترت...! بهتره بگم زنت...! بهش بگو مثل سگ های ولگرد دور برم نگرده
نگاهمو به الی دادم
وگرنه به دست سگ وحشی تیکه تیکه ميشه
دوباره نگاهمو دادم به جونگکوک وارد اتاقم شدم
بعد از اینکه کمی اشک ریختم رفتم جلوی آینه تا موهامو درست کنم وقتی خودمو با آرایش کیوت و لباسای دخترونه دیدم تصمیم گرفتم همون جسیکای قدیمی باشم در کمدو باز کردم هودی گشادمو همراه با شلوار مشکیم پوشيدم از اتاقم بیرون اومدم که خدمت کار نزدیکم اومد
= خانم جئون شام حاضره
_ باشه
از پله ها اومدم پایین همه نشسته بودن و درحال خوردن غذاشون بودن
یه صندلی خالی بود ولی روبه روی جونگکوک بود اهمیتی ندادم و نشستم با نگاهای سردی بهم نگاه میکرد منم مشغول خوردن غذام بودم.. هنوزم باورم نميشه این همون جئون جونگکوک بی رحم بی احساس، سرده
با حرف عموم افکارمو تنها گذاشتم. = خب خب دوهفته بعد قراره عروسی دوتا فرشتمون رو برگزار کنیم میتونین تو این عروسی همراهتون رو بیارین البته مجبور هم نیستین و ازش لذت ببرید
سرشو برگردوند طرف زود مقابلم
= خرید کردین؟
الی :البته پدر واقعا کت شلواری که انتخاب کردیم خیلی به کوکی میاد. کوکی..!؟ مسخرس لقبی که بهش گذاشته بودمو داره استفاده میکنه؟؟
فلش بک *
+ بیا به همدیگه لقب بزاریم دلیلشم بگیم که چرا اینو انتخاب کردیم
_ قبوله
.
.
+خب اول تو بگو
_کوکی
+کوکی..!؟ چرا..!؟
_ چون کوکی دوست دارم
+( خنده) عالی،،،،، خب منم... دختر عجیب غریب من
_ عجیب غریب؟ ( تعجب)
+اهوم واقعا عجیبی بعضی وقتا میخوای آدمو بکشی بعضی وقتام میخوای نجاتش بدی
_ حیح چون خیلی خاصم
+درسته
پایان فلش بک *
سعی کردم بغض نگیرتم و درحال خوردن بودم که الی لب زد
الی : تو کسیو همراهت میاری؟
نگاهش به من بود تو..؟! تو اسم داره.. بخاطر خودم چیزی نگفتم
_ منظورت منم.!؟
الی : اره
_ نظری ندارم که همراهمو بیارم یا نه
نگاهمو به کوک دادم که انگار تعجب کرده بود
غذامو زودتر از همه تموم کردم گوشیمو برداشتم و چکش کردم کنارم جیمین اومد نشست درحال صحبت باهاش بودم که پیامکی از طرف تهیونگ اومد
جیمین نگاهی به گوشیم کرد و با اسم کیم تهیونگ تعجب کرد
جیمین : تو با تهیونگ هنوزم دوستی؟
_اوم دانشگاهمون یکیه
جیمین : واو خیلی دوست دارم ببینمش بهش بگو بیاد اینجا
نگاهی به پیامکش کردم و حرف جیمینو گفتم
_ فردا همو میبینین تو دانشگاه
جیمین : مچکر لیدی
_ پاریس چطور بود مثل عکساش زیبا بود؟
جیمین : خیلی بزار عکسایی که گرفتمو نشونت بدم
شروع به نشون دادن عکسایی که گرفته بود کرد .. واقعا زیبا بودن
_برج ایفل نگرفتی؟
جیمین : نه گرفتم صبر کن
نشونم داد واقعا خیلی قشنگ بود
به مشت ب بازوش زدم
_یا جیمینااا باید یبار منو ببری پاریس
جیمین : باشه میبرمت (خنده
الی : کجا میرین؟ ( لبخند
این از کجا پیداش شد..!؟ رومخه واقعا کنار من نشست
جیمین : پا....
_ به فضولش چه؟
الی : قصد فضولی نداشتم
_ عجب
دست به سینه تیکه دادم به مبل و گوشیمو برداشتم
الی :میخوای باور کن میخوای نکن
_ چیزی نگفتم که لیدی
الی : حالا هرچی تو دختر عموی جونگکوکی نه؟
_اوم
الی : درموردت بهم گفته بود
درموردم؟! تظاهر کردم که برام مهم نیست حرفاش
_ آها
زیادی لوس بود البته وقتی جونگکوک رو میدید
الی : کوکیا اتاقمون کجاست؟
+ بالاست فعلا اتاق من میخوابیم
الی : ازخدامه ( لحن لوسی گفت و سرشو تکیه داد به سینه کوک)
واقعا رومخ بود
+ هی تو
_.. چی میخوای..!؟
+ از وقتی اومدم مثل گاو نشستی و کاری نمیکنی چمدونامونو ببر اتاق و لباسامونو بزاز کمد
واقعا... فشار میخوردم منو کرده خدمت کار خودش..؟!
_ چرا من..!؟ (جدی)
+چون من ميگم
_ حد خودتو بدون جیون جونگ کوک از خطط پاتو نزار بیرون
+واقعا؟!
نگاهی بهش کردم بی جواب از اونجا رفتم به اتاقم گوشیمو از اعصبانیت زیاد کوبیدم زمین...الان منو به چشم خدمت کار میبینه؟!
خنده حرصی کردم و هرچی کتاب و دفتر روی میزم بود رو پرت کردم پایین
_ لعنتی
_ شاید به احساساتم ضربه بزنی ولی اجازه نمیدم مثل اشغال باهام رفتار کنی
در اتاقم زده شد
الی : ببخشید... خوبی..؟!
باز این..!؟ تیکه تیکش میکنم
در اتاقمو باز کردم هلش دادم به دیوار از یقش گرفتم چسبوندمش دیوار
_ نمیدونم ازم چی میخوای ولی اینو بدون زیر دست و پام ول بچرخی تیکه تیکت میکنم
+ چیکار میکنی؟ ( داد
حیح شاهزاده سر کلش پیدا شد
از دستم گرفت و کشوندتم عقب مچمو از دستش کشیدم بیرون و نگاهش کردم
_ به دوست دخترت...! بهتره بگم زنت...! بهش بگو مثل سگ های ولگرد دور برم نگرده
نگاهمو به الی دادم
وگرنه به دست سگ وحشی تیکه تیکه ميشه
دوباره نگاهمو دادم به جونگکوک وارد اتاقم شدم
۸.۱k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.