ادامع p19
ادامع p19
دوساعتی گذشت که کیفی روم انداخته شد گوشیمو گذاشتم روی میز و نگاهی به کیف کردم دخترانه بود حدس زدم که مال الیه
هدفونمو درآوردم بهش خیره شدم و کیفو پرتاب کردم به زمین
و بهش نگاهی کردم
الی : یااا میدونی چقدر پولشه؟
_ خب؟ خودت جای اشتباهی انداختی خرت و پرتاتو
الی : یا چاگیاااا ( لحن لوس
+ باز چیشده؟
الی : دختر عموت اذیتم میکنه
_ دروغگوی خوبیم که هستی
+ چیکارت کرد؟
از سرجام پاشدم و روبه روش وایسادم دستامو دور شونه هاش گذاشتم و با نگاه تهدید آمیز و لبخند بهش خیره شدم
_ دنبال کیفت بودی بهت دادمش کجاش اذیت کردنه دوست عزیزم؟!
سرمو نزدیک گوشش کردم و آروم زمزمه کردم توی گوشش
_ مواظب کارات باش اگه نمیخوای...رازت رو بدونن!!!
فلش بک دیروز *
صبح ساعتای 10 بود که کسی خونه نبود بهترین زمان بود زنگ زدم به منشی کیم و ازش خواستم درمورد لی الی تحقیق کنه
بعد از چندساعتی بهم زنگ زد
_ چیشد چیزی پیدا کردی منشی کیم؟
= ارع ، البته چند تا ویدیو و عکس هم ازش پیدا کردم
_ خب بگو
= لی الی پدرش سه سال بخاطر تجاوز جنسی به زندان رفته بود و 4 ماهه که آزاد شده
خواهر برادری نداره و انگار مادرش 10 ساله رفته روسیه و ازش خبری نیست
_الی..! اون چی..!؟
= 24 سالشه و انگار....با یکی توی رابطه بوده...
_ رابطه..!؟ پسره کی هست؟
= بک جونکی،توی یه باغ ویدیو و عکس از رابطتشون هست و انگار زیادی همو میبینن،و بخاطر ثروت جناب جیون باهاشون میخواد ازدواج کنه
_ لعنتی...ویدیو ها و عکسارو بفرست زود
= چشم
بعد از مکالمه زود عکس و فیلم هارو فرستاد لعنتی سگ ولگرد حتی از بدن خودشم فیلم گرفته
پس بخاطر همین کفت عروسی رو بندازن عقب... ( درحال خاروندن گردنش)
فلش بک سه روز قبل ( امیدوارم قاطی نکین)
راوی :
سر شام بودند که الی یهویی گفت که عروسی رو بندازن به یکماه بعد
= چرا دخترم؟
الی : راستش...مادربزرگم میخواد بعد عملش بیاد عروسیم و تاریخشون یکیه همیشه آرزوش این بود که منو تو لباس عروسی ببینه
= البته خوشحالی تو خوشحالی ماست هرچی تو بگی
پایان فلش بک *
خوب بلده کارشو بکنه
بعد از اینکه اومد خونه رفت تا دوش بگیره کسی نبود پس رفتم گوشیشو برداشتم رمزش احتمالا تاریخ تولدش بوده یا تاریخ ازدواجش
که تاریخ تولدش بود
رفتم ب پیام رسان و چتش با بک جونکی رو دیدم متاسفم براش ا همشون شات گرفتم و به گوشی خودم فرستادم مبتونم تهدیدش کنم با این روش
پایان فلش بک *
برگشتم به عقب و با پوز خند بهش نگاه کردم
دوساعتی گذشت که کیفی روم انداخته شد گوشیمو گذاشتم روی میز و نگاهی به کیف کردم دخترانه بود حدس زدم که مال الیه
هدفونمو درآوردم بهش خیره شدم و کیفو پرتاب کردم به زمین
و بهش نگاهی کردم
الی : یااا میدونی چقدر پولشه؟
_ خب؟ خودت جای اشتباهی انداختی خرت و پرتاتو
الی : یا چاگیاااا ( لحن لوس
+ باز چیشده؟
الی : دختر عموت اذیتم میکنه
_ دروغگوی خوبیم که هستی
+ چیکارت کرد؟
از سرجام پاشدم و روبه روش وایسادم دستامو دور شونه هاش گذاشتم و با نگاه تهدید آمیز و لبخند بهش خیره شدم
_ دنبال کیفت بودی بهت دادمش کجاش اذیت کردنه دوست عزیزم؟!
سرمو نزدیک گوشش کردم و آروم زمزمه کردم توی گوشش
_ مواظب کارات باش اگه نمیخوای...رازت رو بدونن!!!
فلش بک دیروز *
صبح ساعتای 10 بود که کسی خونه نبود بهترین زمان بود زنگ زدم به منشی کیم و ازش خواستم درمورد لی الی تحقیق کنه
بعد از چندساعتی بهم زنگ زد
_ چیشد چیزی پیدا کردی منشی کیم؟
= ارع ، البته چند تا ویدیو و عکس هم ازش پیدا کردم
_ خب بگو
= لی الی پدرش سه سال بخاطر تجاوز جنسی به زندان رفته بود و 4 ماهه که آزاد شده
خواهر برادری نداره و انگار مادرش 10 ساله رفته روسیه و ازش خبری نیست
_الی..! اون چی..!؟
= 24 سالشه و انگار....با یکی توی رابطه بوده...
_ رابطه..!؟ پسره کی هست؟
= بک جونکی،توی یه باغ ویدیو و عکس از رابطتشون هست و انگار زیادی همو میبینن،و بخاطر ثروت جناب جیون باهاشون میخواد ازدواج کنه
_ لعنتی...ویدیو ها و عکسارو بفرست زود
= چشم
بعد از مکالمه زود عکس و فیلم هارو فرستاد لعنتی سگ ولگرد حتی از بدن خودشم فیلم گرفته
پس بخاطر همین کفت عروسی رو بندازن عقب... ( درحال خاروندن گردنش)
فلش بک سه روز قبل ( امیدوارم قاطی نکین)
راوی :
سر شام بودند که الی یهویی گفت که عروسی رو بندازن به یکماه بعد
= چرا دخترم؟
الی : راستش...مادربزرگم میخواد بعد عملش بیاد عروسیم و تاریخشون یکیه همیشه آرزوش این بود که منو تو لباس عروسی ببینه
= البته خوشحالی تو خوشحالی ماست هرچی تو بگی
پایان فلش بک *
خوب بلده کارشو بکنه
بعد از اینکه اومد خونه رفت تا دوش بگیره کسی نبود پس رفتم گوشیشو برداشتم رمزش احتمالا تاریخ تولدش بوده یا تاریخ ازدواجش
که تاریخ تولدش بود
رفتم ب پیام رسان و چتش با بک جونکی رو دیدم متاسفم براش ا همشون شات گرفتم و به گوشی خودم فرستادم مبتونم تهدیدش کنم با این روش
پایان فلش بک *
برگشتم به عقب و با پوز خند بهش نگاه کردم
۳.۸k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.