P19
P19
حالا یکم زودتر گذاشتم کیف کنید*
لعنتی براش فرستادم
و لباسامو درآوردم و دوشی گرفتم
فردا *
دانشگاه باید ميرفتم لباسای گشاد و مشکیمو پوشیدم حتی بخاطر این عوضی موهامم بلند کرده بودم
دم اسبی بستمشون و ارایش کمی کردم قرار بود با جیمین باهمدیگه بریم
ته هم رشته هنری برداشته بود علتشو نمیدونم ولی انگار علاقه داره بهش
هنرو انتخاب کردم بخاطر کمپانی پدرم که لباس طرح میکنیم سلبریتی های معروف اونارو میخرن و تبلیغ میکنن باید لباسای جدیدی اضافه بشن و علاقه هم داشتم تصمیم گرفته بودم بعد برگشت جونگکوک بریم بوسان ولی انگار باید تنهایی برم الان میتونم بگم مدیر شرکت پدرمم و باید اونجا باشم به کمک منشی کیم همه چیز روبه راهه
_ جیمینا بریم؟
جیمین : ارع بریم
+ کجا؟!
جیمین : دانشگاه
+ چرا؟!
جیمین : میخوام تهیونگو ببینم مشکلی هس؟
+ عا باشه برو تو خدافظ
کفش هامو پوشیدم و سوار ماشین شدیم بین راه کمی حرف زدیم و رسیدیم به دانشگاه حیاط بزرگ و سرسبز دنبال کیم تهیونگ بودیم که دستی شونم رو گرفت با جدیت برگشتم طرفش تهیونگ بود
ته : جیمینا
جیمین : واو پسر خیلی جذاب تر شدی
ته : توهم همینطور
_ کلاس من کم کم داره شروع ميشه فعلا
از جمعشون اومدم بیرون به داخل رفتم
سوار اسانسور شدم جمعیت زیادی بود
همینطور خیلی تنگ بود
از اسانسور بیرون اومدم و به سمت کلاسم قدم برداشتم
وارد کلاس شدم طبق معمول همه دفتر طراحی ها همراه مداد رنگی و مداد معمولی روی میز ها قرار داشت
روی صندلی نشستم و دفتر طراحی و بقیه چیزارو آماده کردم.
بعد از تموم شدن کلاس به کافه تریا دانشگاه رفتم معمولاً تنها میرم بعضی وقتام با تهیونگ انگار جیمین رفته بود خبری ازشون نبود
5 روز بعد*
نگاهی به موهام کردم و لعنتی فرستادم
بعد از دانشگاه رفتم آرایشگاه و موهامو مثل مدلای قبلیم که پسرانه بود زدم
حس بهتری داشتم
پیاده به خونه...البته خونه که نه خونه جناب جئون رفتم
ساعت 5 عصر بود و هوا تاریک شده بود کلیدو انداختم روی در وارد خونه شدم..انگار کسی نبود خونه تاریک بود چراغارو روشن کردم و به سمت آشپز خانه قدم برداشتم
پارچ آب رو از یخچال بیرون آوردم که با یاداشتی ک به در یخچال چسبیده بود نگاهی کردم از طرف زن عمو بود
قراره دیر بیان و شام امادست توی یخچال هدفونمو انداختم تو گوشم و روی کاناپه دراز کشیدم مشغول گوشیم شدم دوساعتی گذشت
حالا یکم زودتر گذاشتم کیف کنید*
لعنتی براش فرستادم
و لباسامو درآوردم و دوشی گرفتم
فردا *
دانشگاه باید ميرفتم لباسای گشاد و مشکیمو پوشیدم حتی بخاطر این عوضی موهامم بلند کرده بودم
دم اسبی بستمشون و ارایش کمی کردم قرار بود با جیمین باهمدیگه بریم
ته هم رشته هنری برداشته بود علتشو نمیدونم ولی انگار علاقه داره بهش
هنرو انتخاب کردم بخاطر کمپانی پدرم که لباس طرح میکنیم سلبریتی های معروف اونارو میخرن و تبلیغ میکنن باید لباسای جدیدی اضافه بشن و علاقه هم داشتم تصمیم گرفته بودم بعد برگشت جونگکوک بریم بوسان ولی انگار باید تنهایی برم الان میتونم بگم مدیر شرکت پدرمم و باید اونجا باشم به کمک منشی کیم همه چیز روبه راهه
_ جیمینا بریم؟
جیمین : ارع بریم
+ کجا؟!
جیمین : دانشگاه
+ چرا؟!
جیمین : میخوام تهیونگو ببینم مشکلی هس؟
+ عا باشه برو تو خدافظ
کفش هامو پوشیدم و سوار ماشین شدیم بین راه کمی حرف زدیم و رسیدیم به دانشگاه حیاط بزرگ و سرسبز دنبال کیم تهیونگ بودیم که دستی شونم رو گرفت با جدیت برگشتم طرفش تهیونگ بود
ته : جیمینا
جیمین : واو پسر خیلی جذاب تر شدی
ته : توهم همینطور
_ کلاس من کم کم داره شروع ميشه فعلا
از جمعشون اومدم بیرون به داخل رفتم
سوار اسانسور شدم جمعیت زیادی بود
همینطور خیلی تنگ بود
از اسانسور بیرون اومدم و به سمت کلاسم قدم برداشتم
وارد کلاس شدم طبق معمول همه دفتر طراحی ها همراه مداد رنگی و مداد معمولی روی میز ها قرار داشت
روی صندلی نشستم و دفتر طراحی و بقیه چیزارو آماده کردم.
بعد از تموم شدن کلاس به کافه تریا دانشگاه رفتم معمولاً تنها میرم بعضی وقتام با تهیونگ انگار جیمین رفته بود خبری ازشون نبود
5 روز بعد*
نگاهی به موهام کردم و لعنتی فرستادم
بعد از دانشگاه رفتم آرایشگاه و موهامو مثل مدلای قبلیم که پسرانه بود زدم
حس بهتری داشتم
پیاده به خونه...البته خونه که نه خونه جناب جئون رفتم
ساعت 5 عصر بود و هوا تاریک شده بود کلیدو انداختم روی در وارد خونه شدم..انگار کسی نبود خونه تاریک بود چراغارو روشن کردم و به سمت آشپز خانه قدم برداشتم
پارچ آب رو از یخچال بیرون آوردم که با یاداشتی ک به در یخچال چسبیده بود نگاهی کردم از طرف زن عمو بود
قراره دیر بیان و شام امادست توی یخچال هدفونمو انداختم تو گوشم و روی کاناپه دراز کشیدم مشغول گوشیم شدم دوساعتی گذشت
۳.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.