ارباب من کیم تهیونگ
#ارباب_من_کیم_تهیونگ
#پارت_هفتم
ته : ات بیا بالا تنها
اجوما : برو بالا ببین چی میگه
ویو ات
از پله ها رفتم بالا رسیدم طبقه دوم
ته : ات بیا تو
ات : اومدم
رفتم تو دیدم یه زن جوون توی اتاق دراز کشیده خیلی زن قشنگی بود
ته : ات تو از این به بعد پرستار همسر من یونجی هستی
ات : چشم ارباب
ته : یونجی خودت برات همه چیو توضیح میده
ویو ات
رفتم طبقه پایین تا غذا درست کنم خدمت کارا خیلی خوب بودن که یکدفعه یه دختره که اسمش چایون بود گفت
چایون : فکر کردی من نمیدونم تو اومدی اینجا تا مخ ارباب رو بزنی ؟
ات : نه خیرم
چایون : بی خودی نقش بازی نکن
ات : نقش بازی نمیکنم بهتره تو ام کارت تو سر خودت باشه
ویو ات بغض منو گرفت رفتم طبقه بالا و غذا رو دادم به یونجی که یونجی سریع متوجه شد
یونجی : ات چرا بغض کردی ؟
ات : .....
یونجی : ات چیزی شده ؟
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و توی بغل یونجی گریه کردم
بونجی : ات چیشده؟؟؟؟؟
همه چیو براش توضیح دادم که یهو تهیونگ اومد
تهیونگ : یادم رفت کیف پولمو بردا..... ات چیشده ؟ چرا گریه میکنی؟
شرط ها
لایک ۲۰
کامنت ۲۲
#پارت_هفتم
ته : ات بیا بالا تنها
اجوما : برو بالا ببین چی میگه
ویو ات
از پله ها رفتم بالا رسیدم طبقه دوم
ته : ات بیا تو
ات : اومدم
رفتم تو دیدم یه زن جوون توی اتاق دراز کشیده خیلی زن قشنگی بود
ته : ات تو از این به بعد پرستار همسر من یونجی هستی
ات : چشم ارباب
ته : یونجی خودت برات همه چیو توضیح میده
ویو ات
رفتم طبقه پایین تا غذا درست کنم خدمت کارا خیلی خوب بودن که یکدفعه یه دختره که اسمش چایون بود گفت
چایون : فکر کردی من نمیدونم تو اومدی اینجا تا مخ ارباب رو بزنی ؟
ات : نه خیرم
چایون : بی خودی نقش بازی نکن
ات : نقش بازی نمیکنم بهتره تو ام کارت تو سر خودت باشه
ویو ات بغض منو گرفت رفتم طبقه بالا و غذا رو دادم به یونجی که یونجی سریع متوجه شد
یونجی : ات چرا بغض کردی ؟
ات : .....
یونجی : ات چیزی شده ؟
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و توی بغل یونجی گریه کردم
بونجی : ات چیشده؟؟؟؟؟
همه چیو براش توضیح دادم که یهو تهیونگ اومد
تهیونگ : یادم رفت کیف پولمو بردا..... ات چیشده ؟ چرا گریه میکنی؟
شرط ها
لایک ۲۰
کامنت ۲۲
۱۳.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.