staging P²
$و...ولی خانم مطمئنم که
یه گلوله توی مغزم خالی میشه
دختر که تا اون لحظه سرش پایین بود
که خشمش فروکش کنه سرش رو
بالا آورد
+واقعا؟!پس انتخاب کن از شکنجههای من
بمیری یا با یه گلولهی ساده؛ خودت خوب
میدونی که شکنجههای من چجورین مگه نه؟
اوه خدای من اون...اون پوزخند...چیز سادهایی
نبود که ازش گذشت..اون پوزخند همیشه یه معنایی
داشت!و معناش...بهتره که ندونی معناش چیه
$چ...چ...چشم الان میگم بره
+خوبه
کمی بعد صدای گلوله اومد همونطوری
بود که اون بادیگاردِ بیچاره پیشبینی
کرده بود
یکم بعد یه قامت چهارشونه و بلند
در چارچوب در نمایان شد خوب
این مشخصه کیه!
جئون جانگکوک
+سلام(ریلکس)
_خفهشو
+اوه چقدر بیادب شدی جناب جئون
ازت انتظار نمیرفت
_برای من حد و مرز مشخص نکن
همین الان میای سئول
همون موقع دختر یکی از چاقو های داخل
کمد رو برداشت و کنار چشمش گذاشت
و خط چشمش رو برداشت همونطوری که
مشغول خط چشم کشیدن بود گفت
+من که به اون برادرم عوضیم گفتم نمیام
اما فکر کنم زبون خوش حالیتون نمیشه نه؟
و یه قسمت از دستش رو با همون چاقو برید
و یکم از اون خونی که از دستش مثل رودخونه
جریان داشت رو با انگشتش برداشت و به لبش
کشید و چندبار لباشو بهم کشید
_دخترهی دو قطبی گمشو تو ماشین یا میای یا...
+یا چی؟چه غلطی میخوای بکنی؟(عربده)
_میخوای بدونی میتونم چیکار کنم؟(پوزخند)
ولی خوب دختر حتی مجال رجز خونی رو هم نداد
و با همون چاقو یکی به شکم جئون زد
+بگو بگو،ادامه بده(پوزخند)
یکی بیاد این شغال رو جمع کنه ببره
و چندتا از بادیگاردای جونگکوک اومدن
و بردنش توی همون حال
_تاوانشو میدی کیم سانا
+باشه فعلا
و بعد جئون جونگکوک رفت
+عجب!اونایی که زیرش بودن زیادی
بهش حال دادن دیگه نمیفهمه
چی به چیه!
یه گلوله توی مغزم خالی میشه
دختر که تا اون لحظه سرش پایین بود
که خشمش فروکش کنه سرش رو
بالا آورد
+واقعا؟!پس انتخاب کن از شکنجههای من
بمیری یا با یه گلولهی ساده؛ خودت خوب
میدونی که شکنجههای من چجورین مگه نه؟
اوه خدای من اون...اون پوزخند...چیز سادهایی
نبود که ازش گذشت..اون پوزخند همیشه یه معنایی
داشت!و معناش...بهتره که ندونی معناش چیه
$چ...چ...چشم الان میگم بره
+خوبه
کمی بعد صدای گلوله اومد همونطوری
بود که اون بادیگاردِ بیچاره پیشبینی
کرده بود
یکم بعد یه قامت چهارشونه و بلند
در چارچوب در نمایان شد خوب
این مشخصه کیه!
جئون جانگکوک
+سلام(ریلکس)
_خفهشو
+اوه چقدر بیادب شدی جناب جئون
ازت انتظار نمیرفت
_برای من حد و مرز مشخص نکن
همین الان میای سئول
همون موقع دختر یکی از چاقو های داخل
کمد رو برداشت و کنار چشمش گذاشت
و خط چشمش رو برداشت همونطوری که
مشغول خط چشم کشیدن بود گفت
+من که به اون برادرم عوضیم گفتم نمیام
اما فکر کنم زبون خوش حالیتون نمیشه نه؟
و یه قسمت از دستش رو با همون چاقو برید
و یکم از اون خونی که از دستش مثل رودخونه
جریان داشت رو با انگشتش برداشت و به لبش
کشید و چندبار لباشو بهم کشید
_دخترهی دو قطبی گمشو تو ماشین یا میای یا...
+یا چی؟چه غلطی میخوای بکنی؟(عربده)
_میخوای بدونی میتونم چیکار کنم؟(پوزخند)
ولی خوب دختر حتی مجال رجز خونی رو هم نداد
و با همون چاقو یکی به شکم جئون زد
+بگو بگو،ادامه بده(پوزخند)
یکی بیاد این شغال رو جمع کنه ببره
و چندتا از بادیگاردای جونگکوک اومدن
و بردنش توی همون حال
_تاوانشو میدی کیم سانا
+باشه فعلا
و بعد جئون جونگکوک رفت
+عجب!اونایی که زیرش بودن زیادی
بهش حال دادن دیگه نمیفهمه
چی به چیه!
۱.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.