رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۱۱
ویو یوری:
حالم بد بود و کاملا از خونریزی بی حس،شده بودم نمیتونستم از جام بلند بشم و دنبال پیریز برق بگردم چون شب شده بود اتاق تاریک بود . از گشتن دست کشیدم و به یک سختی سینه خیز رفتم سمت تخت ، از تخت گرفتم خودم انداختم روش ، سرم رو بالشت نبود ولی جونی واسم نمونده بود که جابجا بشم کمی گذشت که آروم به خواب رفتم
ویو جیمین:
صبح شده بود ، دیشب عصبانیتمو روی دختره یوری خالی کردم از اتاقم زدم بیرون هنوز خابم میومد از پله ها رفتم پایین دبدم سونامی نشسته و منتظر منه
_ارباب اومدیدددد(ذوق مرگ😃)
+آر(خوابالود)
_شب خوب خوابیدید
+آر
_آها خوبه
+به اون یوریو افرادش چیزی دادین کوفتشون کنن؟؟
_ن نه
+چیییی(داد)
_ب ببخشید ارباب ی یادمون رفت
+چه غلطا(داد)، یادت رفته؟!
_ببخشید🥹
+وقتی که کتک بخوری دیگه یادت نمیره
_حالا که چیزی نشده به خاطر اون هرزه انقدر رو من خالی میکنید هق🥹
+خب اگه اون بمیره دیگه اونوقت چیکار کنم(داد)
_ا الان میگم براش یه چیزی ببرن🥹
+نمیخاد خودم براش میبرم
_چ چرا ارباب🥺
+به تو مربوط نمیشه تو کارای من دخالت نکن
_ا ارباب هق چرا همیشه با من انقدر بد رفتار میکنید🥹
+سونامی شروع نکن
_خو اگه حوصلمو ندارین چ چرا از خونوادم دورم ک کردین هقققق🥺
+سونامی خفه شوو ، خفه نمیفهمی(داد)
از جام بلند شدم
+تا یه دقیقه دیگه صبحانرو بیارین
پیش خدمت:چشم ارباب
رفتم سمت اتاقی که یوری توشه درو باز کردم ، وایی کی این دختر این همه خونریزی کرده😳
پیش خدمت:ارباب میتونم بیام تو
+ن نه سریع برو پزشک شخصیمو بیار بدووو(داد)
+هی یوری
تکونش دادم ولی بیدار نشد ، تخت غرق خون بود ، دوباره محکم تر تکونش دادم
+یوری ، یوری دختر بلند شووو
آروم چشماشو باز کرد
_ا ا اینجا.. کجا.....
+آخیش بیدار شد ، هیچی نگو الان پزشک میاد
_پ پزش`ک؟
+آره هیچی نگو
پیش خدمت:ارباب ده دقیقه دیگه اینجان
+دیرهههه
سونامی اومد تو
_از شب تا همین الا ایمجوری بوده این ده دقیقه ام روش
+سونامی نمیدونی تو این وضعیت الان باید خفه شی
_این اگه موندنی باشه میمونه
+ببین سونامی لطفا دهنتو ببند این حرفا دل خوشی به من نمیده
سونامی رفت ، کمی بعدش پزشک اومد تو
پزشک:ا ارباب ا اینجا چرا این شکلیه
+سلامتو خوردی!
_ب ببخشید سلام ولی خب اینجور که پیداس ا این کار من نیس ، چ چیکارش کردید!؟
+ینییی من تو عمرممم پزشکیی به فوضولیه تو ندیدمم(داد)
_ب ببخشید ارباببب
+کارتو شروع کن
_چ چشم
تقریبا یک ساعت کاراش طول کشید چون بی حس بود دردیو متوجه نمیشد
+ایخدااا حالا جواب جونگکوکو چی بدم😣
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۱۱
ویو یوری:
حالم بد بود و کاملا از خونریزی بی حس،شده بودم نمیتونستم از جام بلند بشم و دنبال پیریز برق بگردم چون شب شده بود اتاق تاریک بود . از گشتن دست کشیدم و به یک سختی سینه خیز رفتم سمت تخت ، از تخت گرفتم خودم انداختم روش ، سرم رو بالشت نبود ولی جونی واسم نمونده بود که جابجا بشم کمی گذشت که آروم به خواب رفتم
ویو جیمین:
صبح شده بود ، دیشب عصبانیتمو روی دختره یوری خالی کردم از اتاقم زدم بیرون هنوز خابم میومد از پله ها رفتم پایین دبدم سونامی نشسته و منتظر منه
_ارباب اومدیدددد(ذوق مرگ😃)
+آر(خوابالود)
_شب خوب خوابیدید
+آر
_آها خوبه
+به اون یوریو افرادش چیزی دادین کوفتشون کنن؟؟
_ن نه
+چیییی(داد)
_ب ببخشید ارباب ی یادمون رفت
+چه غلطا(داد)، یادت رفته؟!
_ببخشید🥹
+وقتی که کتک بخوری دیگه یادت نمیره
_حالا که چیزی نشده به خاطر اون هرزه انقدر رو من خالی میکنید هق🥹
+خب اگه اون بمیره دیگه اونوقت چیکار کنم(داد)
_ا الان میگم براش یه چیزی ببرن🥹
+نمیخاد خودم براش میبرم
_چ چرا ارباب🥺
+به تو مربوط نمیشه تو کارای من دخالت نکن
_ا ارباب هق چرا همیشه با من انقدر بد رفتار میکنید🥹
+سونامی شروع نکن
_خو اگه حوصلمو ندارین چ چرا از خونوادم دورم ک کردین هقققق🥺
+سونامی خفه شوو ، خفه نمیفهمی(داد)
از جام بلند شدم
+تا یه دقیقه دیگه صبحانرو بیارین
پیش خدمت:چشم ارباب
رفتم سمت اتاقی که یوری توشه درو باز کردم ، وایی کی این دختر این همه خونریزی کرده😳
پیش خدمت:ارباب میتونم بیام تو
+ن نه سریع برو پزشک شخصیمو بیار بدووو(داد)
+هی یوری
تکونش دادم ولی بیدار نشد ، تخت غرق خون بود ، دوباره محکم تر تکونش دادم
+یوری ، یوری دختر بلند شووو
آروم چشماشو باز کرد
_ا ا اینجا.. کجا.....
+آخیش بیدار شد ، هیچی نگو الان پزشک میاد
_پ پزش`ک؟
+آره هیچی نگو
پیش خدمت:ارباب ده دقیقه دیگه اینجان
+دیرهههه
سونامی اومد تو
_از شب تا همین الا ایمجوری بوده این ده دقیقه ام روش
+سونامی نمیدونی تو این وضعیت الان باید خفه شی
_این اگه موندنی باشه میمونه
+ببین سونامی لطفا دهنتو ببند این حرفا دل خوشی به من نمیده
سونامی رفت ، کمی بعدش پزشک اومد تو
پزشک:ا ارباب ا اینجا چرا این شکلیه
+سلامتو خوردی!
_ب ببخشید سلام ولی خب اینجور که پیداس ا این کار من نیس ، چ چیکارش کردید!؟
+ینییی من تو عمرممم پزشکیی به فوضولیه تو ندیدمم(داد)
_ب ببخشید ارباببب
+کارتو شروع کن
_چ چشم
تقریبا یک ساعت کاراش طول کشید چون بی حس بود دردیو متوجه نمیشد
+ایخدااا حالا جواب جونگکوکو چی بدم😣
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۲.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.