☆قاتل من☆
☆قاتل من☆
♡پارت هفتم♡
ویو جیمین
صبح که بیدار شدم دیدم تهیونگ اومده ولی عموم و. زن عموم نیومدن رفتم طبقه پایین
جیمین: ته ته عموم و زن عموم کو؟(خواب الود)
تهیونگ: هنوز برنگشتن امروزم اونجا میمونن
جیمین: اوهوم ا/ت کجاست؟
تهیونگ: فسقلی هنوز خوابیده
جیمین: فسقلی؟ اون اندازه گاوه
تهیونگ: به فسقلی من نگو گاوو
جیمین: باشه بابا
حسودی کردم ته ته چرا باید به دخترک من بگه فسقلی اصلا با عقل جور در نمیاددد
ویو ا/ت
بیدار شدم و همینطوری که دراز کشیده بودم
با خودم گفتم قلبم به لرزه افتاده نکنه عاشقش شدممم نههه نمیشهه
از پله ها رفتم پایین
ا/ت: سلام اوپااا(تهیونگو میگه)
ته ته: سلام فسقلی من
جیمین: عههه چقدر صمیمی
ا/ت: نباید با تو صمیمی شد(زبونشو در میاره)
جیمین: عههه باشه (نگاهی مرموز)
ته ته: نمی خوایین صبحونه بخورین؟
رفتیم سر میز تموم مدت داشتم به جیمین فکر میکردم نمی دونم چرا فکرش نمی ره از سرم زبونش تند بود نمیدونم دوسم داره یا نه
یه لحظه در زد یعنی کی بود؟ مامان بابا؟؟
رفتم در رو باز کنم دیدم جین اومده
ا/ت: عه یه وقت بیایی به مام سر بزنی خونه که نمیای
جین: ببخشید دوشیزه حالا میزاری بیام تو
ا/ت: التماسم کن بعد (با خنده)
جین: تو باید التماسم کنی بکش کناررر
ا/ت: باشه بیا توع حیوون
جین: میزنم لهت میکنم هااا
ا/ت(عداشو در میاره)
رفتیم نشستیم سر میز که من یادم افتاد واییییی مدرسههههـ
زود رفتم اتاقم یونیفرمم رو پوشیدم و اومدم پایین
ا/ت: مدرسه یادم رفتتتتت
جیمین: چقد گاوی تو
جین: میمون از تو زرنگ تره
ته ته: اشکالی نداره فسقلیممم
ا/ت: اوپای من از همتون خوشتیپ تره
من رفتم سمت در رو باز کردم و سوار موتورم شدم و روندم طرف مدرسه و ورودی مدرسه جیهونو دیدم
جیهون: چه خبر
ا/ت: خبری نیس فعلا
ــــــــــــــــــــپرش به ۴ساعت بعدــــــــــــــــــــــــــــ
از مدرسه خارج که شدم سوار موتورم شدم و روندم طرف عمارت در رو که باز کردم
دیدم همه دارن گریه زاری میکنن یعنی چه خبری شدههههه؟؟؟
ا/ت: چ.... چی شده؟
جیمین با چشمای پر از اشک اومد سمتم و منو بغل کرد
♡پارت هفتم♡
ویو جیمین
صبح که بیدار شدم دیدم تهیونگ اومده ولی عموم و. زن عموم نیومدن رفتم طبقه پایین
جیمین: ته ته عموم و زن عموم کو؟(خواب الود)
تهیونگ: هنوز برنگشتن امروزم اونجا میمونن
جیمین: اوهوم ا/ت کجاست؟
تهیونگ: فسقلی هنوز خوابیده
جیمین: فسقلی؟ اون اندازه گاوه
تهیونگ: به فسقلی من نگو گاوو
جیمین: باشه بابا
حسودی کردم ته ته چرا باید به دخترک من بگه فسقلی اصلا با عقل جور در نمیاددد
ویو ا/ت
بیدار شدم و همینطوری که دراز کشیده بودم
با خودم گفتم قلبم به لرزه افتاده نکنه عاشقش شدممم نههه نمیشهه
از پله ها رفتم پایین
ا/ت: سلام اوپااا(تهیونگو میگه)
ته ته: سلام فسقلی من
جیمین: عههه چقدر صمیمی
ا/ت: نباید با تو صمیمی شد(زبونشو در میاره)
جیمین: عههه باشه (نگاهی مرموز)
ته ته: نمی خوایین صبحونه بخورین؟
رفتیم سر میز تموم مدت داشتم به جیمین فکر میکردم نمی دونم چرا فکرش نمی ره از سرم زبونش تند بود نمیدونم دوسم داره یا نه
یه لحظه در زد یعنی کی بود؟ مامان بابا؟؟
رفتم در رو باز کنم دیدم جین اومده
ا/ت: عه یه وقت بیایی به مام سر بزنی خونه که نمیای
جین: ببخشید دوشیزه حالا میزاری بیام تو
ا/ت: التماسم کن بعد (با خنده)
جین: تو باید التماسم کنی بکش کناررر
ا/ت: باشه بیا توع حیوون
جین: میزنم لهت میکنم هااا
ا/ت(عداشو در میاره)
رفتیم نشستیم سر میز که من یادم افتاد واییییی مدرسههههـ
زود رفتم اتاقم یونیفرمم رو پوشیدم و اومدم پایین
ا/ت: مدرسه یادم رفتتتتت
جیمین: چقد گاوی تو
جین: میمون از تو زرنگ تره
ته ته: اشکالی نداره فسقلیممم
ا/ت: اوپای من از همتون خوشتیپ تره
من رفتم سمت در رو باز کردم و سوار موتورم شدم و روندم طرف مدرسه و ورودی مدرسه جیهونو دیدم
جیهون: چه خبر
ا/ت: خبری نیس فعلا
ــــــــــــــــــــپرش به ۴ساعت بعدــــــــــــــــــــــــــــ
از مدرسه خارج که شدم سوار موتورم شدم و روندم طرف عمارت در رو که باز کردم
دیدم همه دارن گریه زاری میکنن یعنی چه خبری شدههههه؟؟؟
ا/ت: چ.... چی شده؟
جیمین با چشمای پر از اشک اومد سمتم و منو بغل کرد
۴.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳