𝕻𝖔𝖎𝖘𝖔𝖓 𝖔𝖋 𝕯𝖊𝖆𝖙𝖍 p.t ➀
𝕻𝖔𝖎𝖘𝖔𝖓 𝖔𝖋 𝕯𝖊𝖆𝖙𝖍 p.t ➀
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
قدم های محکمش خیابون های پاریس رو به لرزه در میاورد
با هر قدم دلش سرد تر و قدمش گرم تر می شد
نگاهش رو به برج مرتفع روبه روش داد
جایی که اون حاکم.... کسی که سال ها اون رو ازرد قرار داشت....
----------------𝕻𝖔𝖎𝖘𝖔𝖓 𝖔𝖋 𝕯𝖊𝖆𝖙𝖍------------------
با حس کردن برخوردی رو شونه هام که داشت از درد منفجر میشد سرم رو بالا اوردم:"هوییی کوری جلو چشتو نگاه کن"
بادیدن برج ایفل رو به رو دو چشمم شروع کردم از پله ها بالا رفتن بی خبر از چیزی که در کمینم بود
{جین، قسمت مخابراطی برج ایفل}
درحالی که به اون پسر تقریبا ٢٢ ساله نگاه میکردم به انعکاس خودم روی شیشه های شفاف عشق میورزیدم
من مانند مجیمه های یونانی زیبا ولی ذهن زشت و کثیفی داشتم
پشتم رو به پنجره های بزرگ این برج نفرین شدهردم و اروم لب زدم :" اون حق زندگی نداره، نابودش کنین!"
در هر صورت اون به ضرر من و نقشه هام بود.... پس جونش اهمیتی نداشت
اون پسر با هوشی بود و برام زیادی خظرناک بود
در حالی که تهیونگ شاهزاده پاریس به بالا میومد
جین تنش بیشتر میلرزید
با هر قدم ضربان قلبش هم بالا میرفت
با نفسی عمیق پرش بلندی کرد و به لبه اون برج نحس رسید
اون میتونست خیلی خطرناک باشه...
پس نباید زنده میموند....
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
دوستان منو نکشید لطفا
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
قدم های محکمش خیابون های پاریس رو به لرزه در میاورد
با هر قدم دلش سرد تر و قدمش گرم تر می شد
نگاهش رو به برج مرتفع روبه روش داد
جایی که اون حاکم.... کسی که سال ها اون رو ازرد قرار داشت....
----------------𝕻𝖔𝖎𝖘𝖔𝖓 𝖔𝖋 𝕯𝖊𝖆𝖙𝖍------------------
با حس کردن برخوردی رو شونه هام که داشت از درد منفجر میشد سرم رو بالا اوردم:"هوییی کوری جلو چشتو نگاه کن"
بادیدن برج ایفل رو به رو دو چشمم شروع کردم از پله ها بالا رفتن بی خبر از چیزی که در کمینم بود
{جین، قسمت مخابراطی برج ایفل}
درحالی که به اون پسر تقریبا ٢٢ ساله نگاه میکردم به انعکاس خودم روی شیشه های شفاف عشق میورزیدم
من مانند مجیمه های یونانی زیبا ولی ذهن زشت و کثیفی داشتم
پشتم رو به پنجره های بزرگ این برج نفرین شدهردم و اروم لب زدم :" اون حق زندگی نداره، نابودش کنین!"
در هر صورت اون به ضرر من و نقشه هام بود.... پس جونش اهمیتی نداشت
اون پسر با هوشی بود و برام زیادی خظرناک بود
در حالی که تهیونگ شاهزاده پاریس به بالا میومد
جین تنش بیشتر میلرزید
با هر قدم ضربان قلبش هم بالا میرفت
با نفسی عمیق پرش بلندی کرد و به لبه اون برج نحس رسید
اون میتونست خیلی خطرناک باشه...
پس نباید زنده میموند....
➹➸➷➹➸➷➹➸➷➹➸➷
دوستان منو نکشید لطفا
۳.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.