پارت ۷۳۴
پارت ۷۳۴
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
وزنشو انداخت روم...داشتم له میشدم اما خودمو به داخل اون عمارت عجیب رسوندم...ظاهرا که یه عمارت ساده بود...
رفتم داخل یکی از اتاقا ....شاهین همش برا خودش چرت و پرت میگفت گاهی میخندید و گاهی فوش میداد ...گذاشتمش رو تخت...حالا چجوری زنگ بزنم امیر...وییی...نشستم رو صندلی...تا فکری کنم...چشامو بستم...اینجا فقط یه گوشی هست اونم گوشی شاهینه...اما ممکنه بفهمه...
چشامو باز کردم دیدم چشاش بسته س...بیهوش شد!!!!خدایااا با خوشحالی رفتم سمتش...یکم تکونش دادم اما جواب نداد...صداش کردم بازم خواب بود...
گوشی شو برداشتم با اثر انگشتش بازش کردم پشت کردم بهش سریع شماره ای امیرو گرفتم ...
_الو امیر باید یه چیزی بگم بهت...
گوشی از پشت از دستم کشیده شد...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
وزنشو انداخت روم...داشتم له میشدم اما خودمو به داخل اون عمارت عجیب رسوندم...ظاهرا که یه عمارت ساده بود...
رفتم داخل یکی از اتاقا ....شاهین همش برا خودش چرت و پرت میگفت گاهی میخندید و گاهی فوش میداد ...گذاشتمش رو تخت...حالا چجوری زنگ بزنم امیر...وییی...نشستم رو صندلی...تا فکری کنم...چشامو بستم...اینجا فقط یه گوشی هست اونم گوشی شاهینه...اما ممکنه بفهمه...
چشامو باز کردم دیدم چشاش بسته س...بیهوش شد!!!!خدایااا با خوشحالی رفتم سمتش...یکم تکونش دادم اما جواب نداد...صداش کردم بازم خواب بود...
گوشی شو برداشتم با اثر انگشتش بازش کردم پشت کردم بهش سریع شماره ای امیرو گرفتم ...
_الو امیر باید یه چیزی بگم بهت...
گوشی از پشت از دستم کشیده شد...
۴.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.