why you
part²¹
رونا:براتون میگم اتاق اماده کنن
جیمین:مامان بزرگ من تو شرکت کار دارم"رفت"
جینا:خب تو فقط اینجا موندی
یونا:اونم بود چیکار میکرد
یجی:اون اسم داره
رونا:دخترم بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
یونا:حتما
ویو یونا
با خانم بزرگ رفتم بالا و اون اتاق جیمینو بهم نشون داد رفتم داخل اتاق و گوشیمو گذاشتم اون کنارو تخت گرفتم خوابیدم ساعت سه صبح بود که توی خواب بیداری صدایی از پایین شنیدم رفتم لب پله ها فالگوش وایسادم
م.رزی:خانم بزرگ میدونیم شما تومور دارین و میخواین زود تر ازدواج کنن ولی هنوز یک ماه مونده تا ازدواجشون
رونا:اشکال ندارد ستاید یکم زودتر مردم و به ازدواج اونا نرسیدم
جینا:اگر اینطور بشه من یونا رو میکشم
جیمین:شبتون خوش این وقت شب چرا بیدارین
جینا:هیچی داشتیم درمورد عروسمون حرف میزدیم
جیمین:اهان راستی میخواستم چیزی بهتون بگم درسته که ما داریم به اجبار باهم ازدواج میکنیم ولی این دلیل نمیشه اینجوری با زن من رفتار کنین اون فقط بخاطر رزی میاد اینجا چون دوستشه حتی شباهم وقتی داره با سوسو حرف میزنه خیلی از حرفای بدتون رو به سوسو میگه
جینا:داداش زنت دیونس
جیمین:تو دیونه ای خب شبتون خوش
ادامه ویو یونا
وقتی فهمیدم جیمین داره میاد رفتم تو اتاق و سریع لپ تاپ جیمین رو برداشتم و خودمو مشغول کردم که جناب پارک اومدن داخل
جیمین:این موقع شب بیداری مین یونا
یونا:اوهم بیدارم میخوام فیلم ببینم
جیمین:بیا ببینم چه فیلمی میخوای ببینی "نشست رو تخت"
یونا:دارم فیلم چینی میبینم "نشست کنار جیمین"
جیمین:اوهم.....راستی تا صبح جایی نری بعدش میبرمت عمارت "خوابید"
یونا:باشه
"صبح"
م.جیمین:جیمین و یونا بیاین صبحونه"داد"
یونا:جیمین جیمین پاشو صبحونه
جیمین:باشه"خوابالود"تو هنوز داری فیلم میبینی
یونا: اره الان قسمت ۱۰ هستم
جیمین:پاشو پاشو اون لپتاپ رو بزار کنار
یونا:باشه باشه"خنده"
"سر میز"
رونا:صبح همه بخیر"خنده"
همه:صبح بخیر"تعظیم"
رونا:رزی کجاس
م.رزی:گفت گشنش نیست
یونا:اون که میمیره واسه غذا"تعجب"
پ.رزی:با یونا موافقم
یونا:من میرم ببینم چی شده"خنده"
"اتاق رزی"
یونا:رزی چی شده نمیای پایین
رزی:هیچی"بغض"
یونا:میخوای گریه کنی بگو ببینیم چی شده
رزی:یونا جیسو دیشب اپاندیسش پاره شده الانم بیمارستانه"گریه"
یونا:چ...........چی........ج......جیس.........ج.........جیسو"تعجب-لکنت"
رزی:اوهم
یونا:پاشو لباس بپوش منم برم کیفمو بردارم بریم
رزی:با ماشین کی
یونا:جیمین پاشو دیگه
"پیش بقیه"
یونا:جیمین سویچ ماشینت کو
جیمین:بیا"دادش"
پ.رزی:رزی دخترم یونا کجا دارین میرین
یونا:پیش جیسو
رونا:جیمین پاشو برو یونا نمیتونه رانندگی کنه
جیمین:به من چه خیلیم میتونه"اخم"
یونا:من میتونم رانندگی کنم
"تو راه"
رزی:یونا میشه....
رونا:براتون میگم اتاق اماده کنن
جیمین:مامان بزرگ من تو شرکت کار دارم"رفت"
جینا:خب تو فقط اینجا موندی
یونا:اونم بود چیکار میکرد
یجی:اون اسم داره
رونا:دخترم بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
یونا:حتما
ویو یونا
با خانم بزرگ رفتم بالا و اون اتاق جیمینو بهم نشون داد رفتم داخل اتاق و گوشیمو گذاشتم اون کنارو تخت گرفتم خوابیدم ساعت سه صبح بود که توی خواب بیداری صدایی از پایین شنیدم رفتم لب پله ها فالگوش وایسادم
م.رزی:خانم بزرگ میدونیم شما تومور دارین و میخواین زود تر ازدواج کنن ولی هنوز یک ماه مونده تا ازدواجشون
رونا:اشکال ندارد ستاید یکم زودتر مردم و به ازدواج اونا نرسیدم
جینا:اگر اینطور بشه من یونا رو میکشم
جیمین:شبتون خوش این وقت شب چرا بیدارین
جینا:هیچی داشتیم درمورد عروسمون حرف میزدیم
جیمین:اهان راستی میخواستم چیزی بهتون بگم درسته که ما داریم به اجبار باهم ازدواج میکنیم ولی این دلیل نمیشه اینجوری با زن من رفتار کنین اون فقط بخاطر رزی میاد اینجا چون دوستشه حتی شباهم وقتی داره با سوسو حرف میزنه خیلی از حرفای بدتون رو به سوسو میگه
جینا:داداش زنت دیونس
جیمین:تو دیونه ای خب شبتون خوش
ادامه ویو یونا
وقتی فهمیدم جیمین داره میاد رفتم تو اتاق و سریع لپ تاپ جیمین رو برداشتم و خودمو مشغول کردم که جناب پارک اومدن داخل
جیمین:این موقع شب بیداری مین یونا
یونا:اوهم بیدارم میخوام فیلم ببینم
جیمین:بیا ببینم چه فیلمی میخوای ببینی "نشست رو تخت"
یونا:دارم فیلم چینی میبینم "نشست کنار جیمین"
جیمین:اوهم.....راستی تا صبح جایی نری بعدش میبرمت عمارت "خوابید"
یونا:باشه
"صبح"
م.جیمین:جیمین و یونا بیاین صبحونه"داد"
یونا:جیمین جیمین پاشو صبحونه
جیمین:باشه"خوابالود"تو هنوز داری فیلم میبینی
یونا: اره الان قسمت ۱۰ هستم
جیمین:پاشو پاشو اون لپتاپ رو بزار کنار
یونا:باشه باشه"خنده"
"سر میز"
رونا:صبح همه بخیر"خنده"
همه:صبح بخیر"تعظیم"
رونا:رزی کجاس
م.رزی:گفت گشنش نیست
یونا:اون که میمیره واسه غذا"تعجب"
پ.رزی:با یونا موافقم
یونا:من میرم ببینم چی شده"خنده"
"اتاق رزی"
یونا:رزی چی شده نمیای پایین
رزی:هیچی"بغض"
یونا:میخوای گریه کنی بگو ببینیم چی شده
رزی:یونا جیسو دیشب اپاندیسش پاره شده الانم بیمارستانه"گریه"
یونا:چ...........چی........ج......جیس.........ج.........جیسو"تعجب-لکنت"
رزی:اوهم
یونا:پاشو لباس بپوش منم برم کیفمو بردارم بریم
رزی:با ماشین کی
یونا:جیمین پاشو دیگه
"پیش بقیه"
یونا:جیمین سویچ ماشینت کو
جیمین:بیا"دادش"
پ.رزی:رزی دخترم یونا کجا دارین میرین
یونا:پیش جیسو
رونا:جیمین پاشو برو یونا نمیتونه رانندگی کنه
جیمین:به من چه خیلیم میتونه"اخم"
یونا:من میتونم رانندگی کنم
"تو راه"
رزی:یونا میشه....
۳.۷k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.