چاقوی سرخ
چاقوی سرخ
ᴘᴀʀᴛ ₁₂
ا/ت: چجور مهمونی هست؟
جونگکوک: یه پارتی که همشون مافیان
ا/ت: همه؟... همه مافیان؟
جونگکوک: درسته
ا/ت: من چرا باید به مهمونی که همه مافیا هستن برم؟
جونگکوک: چون باید وانمود کنی دوست دخترمی
ا/ت: جانم؟ ... باید وانمود کنم دوست دخترتم؟ الان باید اینو بگی بهم؟
جونگکوک: قبلا فرصت نشد بهت بگم
ا/ت: من نمیتونم...
جونگکوک: باید بتونی
ا/ت: اصلا چرا باید وانمود کنم دوست دخترتم؟ که چی بشه؟
جونگکوک: خب چون یه شخص اونجاست یعنی پدرم که بزرگ ترین مافیای کره هست
ا/ت: مگه نگفته بودی خودت بزرگ ترین مافیای کره ای؟
جونگکوک: خب منم جای پدرم اومدم... اینا رو بیخیال شو... پدر من میخواد منو با یه دختر ببینه که اون دختر باید دوست دخترم باشه و من دوست دختر ندارم و تو باید جلوی پدرم وانمود کنی دوست دخترمی
ا/ت: خب... اگه گیر بیوفتیم چی؟
جونگکوک: برای هردومون خیلی بد تموم میشه
ا/ت: من نمیتونم... واقعا میترسم اگه لو بریم و بلایی سرمون بیارن چی؟
جونگکوک: تو کار خاصی قرار نیست انجام بدی فقط بجای اینکه اقای جئون صدام کنی بگو عزیزم
ا/ت: عزیزم؟
جونگکوک: اره یا یه همچین چیزی یکم با محبت و رمانتیک رفتار کن تا شک نکنن اوکی؟
سری تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم تا خودمو اروم کنم جونگکوک ماشین رو روشن کرد و به سمت مهمونی رفت بعد از یه مدت کوتاه به مهمونی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و به سمت حیاط یه عمارت بزرگ و مجلل رفتیم که ادم های زیادی اونجا بودن همشون خطرناک و ترسناک بنظر میومدن ولی من الان به عنوان دوست دختر بزرگترین مافیای کره اونجا حضور داشتم و باید با اعتماد بنفس میبودم...
ᴘᴀʀᴛ ₁₂
ا/ت: چجور مهمونی هست؟
جونگکوک: یه پارتی که همشون مافیان
ا/ت: همه؟... همه مافیان؟
جونگکوک: درسته
ا/ت: من چرا باید به مهمونی که همه مافیا هستن برم؟
جونگکوک: چون باید وانمود کنی دوست دخترمی
ا/ت: جانم؟ ... باید وانمود کنم دوست دخترتم؟ الان باید اینو بگی بهم؟
جونگکوک: قبلا فرصت نشد بهت بگم
ا/ت: من نمیتونم...
جونگکوک: باید بتونی
ا/ت: اصلا چرا باید وانمود کنم دوست دخترتم؟ که چی بشه؟
جونگکوک: خب چون یه شخص اونجاست یعنی پدرم که بزرگ ترین مافیای کره هست
ا/ت: مگه نگفته بودی خودت بزرگ ترین مافیای کره ای؟
جونگکوک: خب منم جای پدرم اومدم... اینا رو بیخیال شو... پدر من میخواد منو با یه دختر ببینه که اون دختر باید دوست دخترم باشه و من دوست دختر ندارم و تو باید جلوی پدرم وانمود کنی دوست دخترمی
ا/ت: خب... اگه گیر بیوفتیم چی؟
جونگکوک: برای هردومون خیلی بد تموم میشه
ا/ت: من نمیتونم... واقعا میترسم اگه لو بریم و بلایی سرمون بیارن چی؟
جونگکوک: تو کار خاصی قرار نیست انجام بدی فقط بجای اینکه اقای جئون صدام کنی بگو عزیزم
ا/ت: عزیزم؟
جونگکوک: اره یا یه همچین چیزی یکم با محبت و رمانتیک رفتار کن تا شک نکنن اوکی؟
سری تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم تا خودمو اروم کنم جونگکوک ماشین رو روشن کرد و به سمت مهمونی رفت بعد از یه مدت کوتاه به مهمونی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و به سمت حیاط یه عمارت بزرگ و مجلل رفتیم که ادم های زیادی اونجا بودن همشون خطرناک و ترسناک بنظر میومدن ولی من الان به عنوان دوست دختر بزرگترین مافیای کره اونجا حضور داشتم و باید با اعتماد بنفس میبودم...
۷.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.