چه خوش خیال بودم
چه خوش خیال بودم
که همیشه فکرمی کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد!!
یکباره جا خوردم ...
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد:
هی...تو...آزادی...!
وصدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد!
که همیشه فکرمی کردم در قلب تو محکومم به حبس ابد!!
یکباره جا خوردم ...
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد:
هی...تو...آزادی...!
وصدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد!
۱.۴k
۰۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.