***رمان در تعقیب شیطان***
***رمان در تعقیب شیطان***
پارت۲۶
- باشه هر چی تو بگی. خب حالا می خوایم کجا بریم؟
-مرز های بین ابعاد رسیدگی می کنند تا مشکلی به وجود نیاد و یه دنیا به مرز های دنیای دیگه تجاوز نکنه. بعضی ها هم به عنوان نیروهای جنگی بسیارمخفی عمل می کنند به گونه ای که هر وقت دنیاشون بهشون نیاز
داشته باشند این افراد به عنوان نیروهای جنگی به خدمت در میاند. در هر صورت مسولیت هاشون خیلی زیاد و سنگینه منم چون این سازمان رو تاسیس کردم و اینکه می تونم از امکانات مدرسه استفاده کنم نخواستم ارتقاع پیدا کنم چون اینجوری می تونم برای دنیای خودم مفید تر باشم.
- متوجه شدم خب حالا چطور قراره وارد اون دنیا بشیم؟ اون دنیا چجور جاییه؟
- اون جا دنیاییه که خیلی با اینجا متفاوته افرادش شبیه انسان هستند اما علاوه بر اون افراد موجودات دیگه ای هم توش هستن حیواناتی مثل پری های دریایی ، حیوانات سخن گو ، دنیایی که نظمی بسیار عجیبی داره به عبارت دیگه اون دنیاییه که انسان ها و حیوانات در کنار هم زندگی می کنند. و به حقوق هم احترام میذارند البته تو هر دنیایی یک سری افراد و موجودات هستن که مخل نظم و امنیت هستن. خب وقتشه که به دنیایی جدیدی سفر کنیم.
با هم به طرف سیاه چاله حرکت کردیم بعد از چند ثانیه احساس کردم که تموم وزنم رو از دست دادم حس می کردم که دیگه وجود ندارم احساس سبکی می کردم یه احساس آرامش انگار که از تموم درد های جسمانی خلاص شده باشی یه حس خیلی عجیب که تا به حال تجربه نکرده بودم. نمی دونستم که بعد دیگه ای هم وجود داره نمی دونستم که اون دنیا چه فرقی با دنیای ما داره.
بعد از چند ثانیه خودم رو در دنیایی عجیب و غریب دیدم دنیایی که آسمونش سیاه بود و یک جسم نورانی که گمون کنم خورشیدشون بود در دور ترین نقطه ی آسمون قرار داشت و تنها نور اندکی رو به این دنیا ساطع می کرد نمی دونم اما یه حس خیلی خیلی عجیبی داشتم احساس سرما داشت کم کم به وجودم رخنه می کرد. آروم آروم موهای بدنم داشت سیخ می شد .
- پاتریک من یه حس عجیبی دارم این چه احساسیه؟
- هوای این دنیا مسمومه در این دنیا موجوداتی وجود دارند که مثل هوا می مونن به راحتی می تونن از طریق هوا وارد بدن ماها بشن و تو چند ثانیه نابودمون کنند. سعی کن از یه جادوی محافظ استفاده کنی. اینجوری جرات نمی کنن که بهت نزدیک بشن سعی کن از یه محافظ آتشین استفاده کنی اینجور با بر خورد بهت آتش می گیرند.
به حرفش گوش کرددم و طلسم محافظ رو اجرا کردم چون اولین باری بود که چنین طلسمی رو استفاده می کردم احساس کردم که تموم نیروم مکیده شد و زانو هام سست شد روی زمین زانو زدم .
پاتریک: چی شده؟ باید حدس می زدم که هنوز قدرت اجرای چنین طلسمی رو نداری.
بعد این حرف با جادو یه خونه ایجاد کرد و واردش شدیم بعد از ورودمون ساختمون رو نامرئی کرد تا کسی متوجه ما نشه. خودمو روی تخت انداختمو احساس خستگی می کردم یعنی یه جادو تا این حد انرژی میگیره؟ احساس می کردم که تموم نیروهامو به یک باره از دست دادم. خیلی احساس سستی و درموندگی می کردم تو همین افکار بودم که به خواب رفتم.
با صدای انفجار مهیبی از خواب پریدم سریع توی تخت سیخ نشستم نمی دونستم کجام هنوز اثرات خواب از بین نرفته بود بعد از چند ثانیه تونستم هوشیاریمو به دست بیارم تازه فهمیدم که ما تو یه بعد دیگه هستیم. سریع از اتاقم بیرون اومدم و دیدم که پاتریک وسط هال روی یه مبل نشسته و داره سیگار می کشه. صدای انفجار از هر طرف میومد ولی پاتریک بی خیال روی مبل داشت از سیگارش کام می گرفت دود رو فرو میداد و آروم از بینی و گاهی از دهانش خارج می کرد در مقابلش ایستادم و گفتم: چه اتفاقی افتاده؟ این سر و صدا ها برای چیه؟ بیرون چه خبره؟
پاتریک دود رو از دهنش خارج کرد و گفت بگیر بشین و آروم باش بعد با اشاره ای یه مبل برام ظاهر کرد. با تردید نشستم و بهش خیره شدم.
- می دونی ما برای این دنیا یه موجود خارجی و نفوذی محسوب میشیم. ما توی دنیای خودمون وقتی یه موجود ما ورا طبیعی می بینیم یه موجود مثل جن یا روح چه عکس العملی از خودمون نشون میدیم؟
- خب جیغ می کشیمو فرار می کنیم .
- آره ولی اون یه بخش از کاریه که می کنیم اگه ضعیف باشیم ولی اگه قوی باشیم به اون موجودات حمله می کنیم تا قلمرو خودمون رو حفظ کنیم. ما الان برای ساکنین این دنیا مثل جن یا یک روح می مونیم برای همین دارن سعی می کنن ما رو نابود کنن یا اینکه از دنیای خود بیرون کنن.
- اونا می خوان ما رو نابود کنند و تو اینجا نشستی داری سیگار می کشی؟
- آره مگه چه ایرادی داره؟
- منظورت چیه؟
- ما چیزیمون نمیشه من از جادویی استفاده کردم که اونا یکدیگر رو شبیه ما می بینند در حقیقت دارن الان خودشون رو نابود می کنند توی این چند ساعت همشون خودشون رو نابود می کنند. پس بگیر بشین و از نمایش لذت ببر.
خیا
پارت۲۶
- باشه هر چی تو بگی. خب حالا می خوایم کجا بریم؟
-مرز های بین ابعاد رسیدگی می کنند تا مشکلی به وجود نیاد و یه دنیا به مرز های دنیای دیگه تجاوز نکنه. بعضی ها هم به عنوان نیروهای جنگی بسیارمخفی عمل می کنند به گونه ای که هر وقت دنیاشون بهشون نیاز
داشته باشند این افراد به عنوان نیروهای جنگی به خدمت در میاند. در هر صورت مسولیت هاشون خیلی زیاد و سنگینه منم چون این سازمان رو تاسیس کردم و اینکه می تونم از امکانات مدرسه استفاده کنم نخواستم ارتقاع پیدا کنم چون اینجوری می تونم برای دنیای خودم مفید تر باشم.
- متوجه شدم خب حالا چطور قراره وارد اون دنیا بشیم؟ اون دنیا چجور جاییه؟
- اون جا دنیاییه که خیلی با اینجا متفاوته افرادش شبیه انسان هستند اما علاوه بر اون افراد موجودات دیگه ای هم توش هستن حیواناتی مثل پری های دریایی ، حیوانات سخن گو ، دنیایی که نظمی بسیار عجیبی داره به عبارت دیگه اون دنیاییه که انسان ها و حیوانات در کنار هم زندگی می کنند. و به حقوق هم احترام میذارند البته تو هر دنیایی یک سری افراد و موجودات هستن که مخل نظم و امنیت هستن. خب وقتشه که به دنیایی جدیدی سفر کنیم.
با هم به طرف سیاه چاله حرکت کردیم بعد از چند ثانیه احساس کردم که تموم وزنم رو از دست دادم حس می کردم که دیگه وجود ندارم احساس سبکی می کردم یه احساس آرامش انگار که از تموم درد های جسمانی خلاص شده باشی یه حس خیلی عجیب که تا به حال تجربه نکرده بودم. نمی دونستم که بعد دیگه ای هم وجود داره نمی دونستم که اون دنیا چه فرقی با دنیای ما داره.
بعد از چند ثانیه خودم رو در دنیایی عجیب و غریب دیدم دنیایی که آسمونش سیاه بود و یک جسم نورانی که گمون کنم خورشیدشون بود در دور ترین نقطه ی آسمون قرار داشت و تنها نور اندکی رو به این دنیا ساطع می کرد نمی دونم اما یه حس خیلی خیلی عجیبی داشتم احساس سرما داشت کم کم به وجودم رخنه می کرد. آروم آروم موهای بدنم داشت سیخ می شد .
- پاتریک من یه حس عجیبی دارم این چه احساسیه؟
- هوای این دنیا مسمومه در این دنیا موجوداتی وجود دارند که مثل هوا می مونن به راحتی می تونن از طریق هوا وارد بدن ماها بشن و تو چند ثانیه نابودمون کنند. سعی کن از یه جادوی محافظ استفاده کنی. اینجوری جرات نمی کنن که بهت نزدیک بشن سعی کن از یه محافظ آتشین استفاده کنی اینجور با بر خورد بهت آتش می گیرند.
به حرفش گوش کرددم و طلسم محافظ رو اجرا کردم چون اولین باری بود که چنین طلسمی رو استفاده می کردم احساس کردم که تموم نیروم مکیده شد و زانو هام سست شد روی زمین زانو زدم .
پاتریک: چی شده؟ باید حدس می زدم که هنوز قدرت اجرای چنین طلسمی رو نداری.
بعد این حرف با جادو یه خونه ایجاد کرد و واردش شدیم بعد از ورودمون ساختمون رو نامرئی کرد تا کسی متوجه ما نشه. خودمو روی تخت انداختمو احساس خستگی می کردم یعنی یه جادو تا این حد انرژی میگیره؟ احساس می کردم که تموم نیروهامو به یک باره از دست دادم. خیلی احساس سستی و درموندگی می کردم تو همین افکار بودم که به خواب رفتم.
با صدای انفجار مهیبی از خواب پریدم سریع توی تخت سیخ نشستم نمی دونستم کجام هنوز اثرات خواب از بین نرفته بود بعد از چند ثانیه تونستم هوشیاریمو به دست بیارم تازه فهمیدم که ما تو یه بعد دیگه هستیم. سریع از اتاقم بیرون اومدم و دیدم که پاتریک وسط هال روی یه مبل نشسته و داره سیگار می کشه. صدای انفجار از هر طرف میومد ولی پاتریک بی خیال روی مبل داشت از سیگارش کام می گرفت دود رو فرو میداد و آروم از بینی و گاهی از دهانش خارج می کرد در مقابلش ایستادم و گفتم: چه اتفاقی افتاده؟ این سر و صدا ها برای چیه؟ بیرون چه خبره؟
پاتریک دود رو از دهنش خارج کرد و گفت بگیر بشین و آروم باش بعد با اشاره ای یه مبل برام ظاهر کرد. با تردید نشستم و بهش خیره شدم.
- می دونی ما برای این دنیا یه موجود خارجی و نفوذی محسوب میشیم. ما توی دنیای خودمون وقتی یه موجود ما ورا طبیعی می بینیم یه موجود مثل جن یا روح چه عکس العملی از خودمون نشون میدیم؟
- خب جیغ می کشیمو فرار می کنیم .
- آره ولی اون یه بخش از کاریه که می کنیم اگه ضعیف باشیم ولی اگه قوی باشیم به اون موجودات حمله می کنیم تا قلمرو خودمون رو حفظ کنیم. ما الان برای ساکنین این دنیا مثل جن یا یک روح می مونیم برای همین دارن سعی می کنن ما رو نابود کنن یا اینکه از دنیای خود بیرون کنن.
- اونا می خوان ما رو نابود کنند و تو اینجا نشستی داری سیگار می کشی؟
- آره مگه چه ایرادی داره؟
- منظورت چیه؟
- ما چیزیمون نمیشه من از جادویی استفاده کردم که اونا یکدیگر رو شبیه ما می بینند در حقیقت دارن الان خودشون رو نابود می کنند توی این چند ساعت همشون خودشون رو نابود می کنند. پس بگیر بشین و از نمایش لذت ببر.
خیا
۸۱.۰k
۱۸ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.