خبری واقعی در شمال ایران⚡
خبری واقعی در شمال ایران⚡
یک پسر پولدار تهرانی با یک دختر خوشگل وساده و فقیر دوست میشه. پسر یک خونه ویلایی در شمال داره که بیشتر وقتا تو خونه خودش لب ساحل زندگی می کنه و به این دختر فقیر محبت میکنه تا اینکه دختره بهش دل میبنده و حاضر می شه هر کاری بخاطر پسره بکنه
این پسره بعد مدتی دختره رو دعوت می کنه خونه خودش لب ساحل و به دختره تجاوز میکنه. دختره بعد از یک ماه مریض می شه و میره دکتر و جواب آزمایشش مثبته. به پسره زنگ میزنه و میگه من حامله شدم.خواهش می کنم بیا خواستگاریم من کسی رو تو این دنیا ندارم فقط خدا و این پدرپیرم. خواهش می کنم زود بیا خواستگاریم پسره می گه باشه ولی بعداز چند روز دختره هرچی بهش زنگ میزنه جواب نمیده.چند بار هم اس ام اس بهش می ده باز هم جواب نمی ده، اخرین اس ام اس برای پسره نوشت" من دارم می رم خونه ی پدرت که به مادرت همه چیزو بگم چند لحظه بعد پسر به دختره زنگ زد و به دختره گفت نه نمی خواد بری عزیزم من خواستم سوپرایزت کنم من به پدرومادرم گفتم و اونا هم قبول کردن تو فردا بیا خونم که لب ساحله ومنم پدرو مادرمو مییارم که اونجا ببیننت دختره خوشحال شد و گفت باشه؛ پسرک به پدر و مادرش چیزی نگفته و به شیش تا از دوست پسراش زنگ زد و بهشون گفت فردا یه دختری مییاد خونم و شما اونجا باشیدو باش حال کنید تا اینکه بچش سقط بشه و از شرش راحت بشم گفتن باشه
روز بعد پسرها رفتن خونه پسره منتظر دختره بودن. دختره میخواست بره ولی پدرش خیلی مریض بود.نمیدونست چیکار کنه.اگه بره می ترسه پدرش از مریضی خدای نکرده بمیره و اگر هم نره پدرومادرپسره ناراحت بشن خیلی حیرون بود ولی یه فکری به سرش زد.زنگ زد خونشون؛خواهرش جواب داد.بهش گفت: من همون دختریم که پدرو مادرت قرار بود برن خونه ساحلی داداشت منو ببینن بیان خواستگاریم. ولی ناگهان پدرم مریض شد و نمی تونم برم خواهر پسره تعجب کرد و گفت باشه ، اتفاقا همون روز پدرو مادرش خونه نبودن خواهرش فکر کرد رفتن خونه برادرش. خواهر پسره بدون اینکه بهشون زنگ بزنه خودش رفت خونه برادرش همین که در زد دوستای برادرش می برنش داخل وبهش تجاوز میکنن.دختره به حد مرگ می رسه بعد پسره می یاد که ببینه دوستاش با دوست دخترش چه کردن همین که میره داخل می بینه خواهرش روی تختخواب خوابیده و دورتا دورش خون. بزور نفس می کشه پسره دیونه شد نمی دونست چه کنه رفت تو ماشینش
یک پسر پولدار تهرانی با یک دختر خوشگل وساده و فقیر دوست میشه. پسر یک خونه ویلایی در شمال داره که بیشتر وقتا تو خونه خودش لب ساحل زندگی می کنه و به این دختر فقیر محبت میکنه تا اینکه دختره بهش دل میبنده و حاضر می شه هر کاری بخاطر پسره بکنه
این پسره بعد مدتی دختره رو دعوت می کنه خونه خودش لب ساحل و به دختره تجاوز میکنه. دختره بعد از یک ماه مریض می شه و میره دکتر و جواب آزمایشش مثبته. به پسره زنگ میزنه و میگه من حامله شدم.خواهش می کنم بیا خواستگاریم من کسی رو تو این دنیا ندارم فقط خدا و این پدرپیرم. خواهش می کنم زود بیا خواستگاریم پسره می گه باشه ولی بعداز چند روز دختره هرچی بهش زنگ میزنه جواب نمیده.چند بار هم اس ام اس بهش می ده باز هم جواب نمی ده، اخرین اس ام اس برای پسره نوشت" من دارم می رم خونه ی پدرت که به مادرت همه چیزو بگم چند لحظه بعد پسر به دختره زنگ زد و به دختره گفت نه نمی خواد بری عزیزم من خواستم سوپرایزت کنم من به پدرومادرم گفتم و اونا هم قبول کردن تو فردا بیا خونم که لب ساحله ومنم پدرو مادرمو مییارم که اونجا ببیننت دختره خوشحال شد و گفت باشه؛ پسرک به پدر و مادرش چیزی نگفته و به شیش تا از دوست پسراش زنگ زد و بهشون گفت فردا یه دختری مییاد خونم و شما اونجا باشیدو باش حال کنید تا اینکه بچش سقط بشه و از شرش راحت بشم گفتن باشه
روز بعد پسرها رفتن خونه پسره منتظر دختره بودن. دختره میخواست بره ولی پدرش خیلی مریض بود.نمیدونست چیکار کنه.اگه بره می ترسه پدرش از مریضی خدای نکرده بمیره و اگر هم نره پدرومادرپسره ناراحت بشن خیلی حیرون بود ولی یه فکری به سرش زد.زنگ زد خونشون؛خواهرش جواب داد.بهش گفت: من همون دختریم که پدرو مادرت قرار بود برن خونه ساحلی داداشت منو ببینن بیان خواستگاریم. ولی ناگهان پدرم مریض شد و نمی تونم برم خواهر پسره تعجب کرد و گفت باشه ، اتفاقا همون روز پدرو مادرش خونه نبودن خواهرش فکر کرد رفتن خونه برادرش. خواهر پسره بدون اینکه بهشون زنگ بزنه خودش رفت خونه برادرش همین که در زد دوستای برادرش می برنش داخل وبهش تجاوز میکنن.دختره به حد مرگ می رسه بعد پسره می یاد که ببینه دوستاش با دوست دخترش چه کردن همین که میره داخل می بینه خواهرش روی تختخواب خوابیده و دورتا دورش خون. بزور نفس می کشه پسره دیونه شد نمی دونست چه کنه رفت تو ماشینش
۲۳.۲k
۲۳ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.