دیهان جان

دیهان جان...
توروخدا بیا واین شب عیدی
باری از روی فکرو خیالم بردار
چرا متوجه نیستی عمرم تمام
هوش وحواسم پیش تو مونده
وبشدت از زندگی عقب افتادم
من دارم روزهای خیلی تلخ وسختی رو میگذرونم وتا وقتی تو کمکم نکنی نمیتونم کاری کنم‌ ،من ازت برای چندمین بار خواهش میکنم بهم بگی مخاطبت هستم یا نه تو خواسته وناخواسته داری بدجور
عذابم میدی عمرم ،من حسودم
آره قبول میکنم اونم‌ خیلی زیاد تونمیدونی بعضی عکسها و پیجها که نمیدونم‌تویی یانه داره منو از پادر میاره ،آدمهایی که هی تو دلمو خالی میکنن بدتر من اینهمه سال انتظار نکشیدم که آخرش بگی ببخشید نشد ،الان چندجا دیدم گفتی قسمت هم نیستیم چندتا پیجتو دیدم رستت تو دست دیگریه ووووو راضی نباش من خود خوری کنم وروزگارم‌ سیاه باشه اما تو سکوت کنی من میدونم وقتی اینهمه سال هنوز بلاکم یعنی تمام شدم برات وگرنه مثل دفعه قبل که رفتی وقتی برگشتی چقدر قشنگ دوباره کنارهم موندیم ...من بهت حق میدم اگه توبهم حقیقتوبگی من بالاخره یه راهی پیدا میکنم اما اینطوری انصاف نیست بخدا ازمن چیزی نمونده بالاخره ماباهم مدتی زندگی کردیم ومیدونم توازکسی باشرایط من خوشت نمیاد ودلی لطف کن بهم بگو من نمیتونم حتز اگریکدرصدهم احتمال داشته باشه تودلت بامن باشه بتونم‌ نبودنتو طاقتدبیارم ‌‌‌‌...
من چشمم ترسیده این کابوس داره نابودم میکنه که اوبیایی وبگی مزاحمم نشو 😔😔😔
کاش میزاشتی کنارهم بمونیم
کاش اینقدر منو بخودت دلبسته نکرده بودی تو هرگز ارحالم چیزی نمیدونی....