میدونم این منی که امروز بخاطر

میدونم‌ این منی که امروز بخاطر
نبودنت به اینروز افتاده رو نمیخوای
میدونم فکر میکنی من یه آدم ضعیف
هستم که نشستم ودست روی دست گذاشتم وهیچ کاری نکردم میدونم تواین سالها باخیلی هاآشنا شدی که دلت میخواست منم مثل یکی از اوناباشم ومیدونم که دیگه برگشتنی توکار نیست اما تا حالا کسی اینطور دیوانه وار دوست داشته ؟تا حالا کسی بوده که باوجود تمام بلاها واونچه که بسرش اومده بخواد بازم کنارت بمونه تا حالا به کدومشون اینقدر اعتماد داری که اگه فقط چند ماه مثل من باهاشون رفتار کنی ووقتی برگشتی بیاد پیشوازت کدومشون این شهامتو دارن که تو موقعیت اونروزای من باشند ویهو قید همه چیرو بزنن اونم نه یک روز و یکماه ویکسال کدومشون تو شرایط من بودن و اطرافشون پراز جنس مخالفی که اگرم عاشق نباشن برای رفع نیازشونم که شده باهزار دوز وکلک بیان سمتشون وبرخوردی ببینن که برای همیشه برن وپشتشونو هم نگاه نکنن ...
همین کارا یی که من نه برای تایید شدن ونه برای امتیاز گرفتن بلکه یک نوع رفتاری بودن که خدا شاهده بدون برنامه ریزی بودن اعتراضی بودن وهستن برای قضاوت نادرست کسیکه با جان ودل عاشق بود اما به اشتباه عکسش تعبیر شده بود...
من بعید میدونم عمرم ‌کسی باشه که تواین سن این شهامتو داشته باشه که بدون هیچ قول وقراری زندگیشو به حراج
بزاره جان ومال وسلامتیشو به اتیش بکشه وهمه این کارهارا فقط بخاطر اینکه
دلش میخواست ببینه چقدرپای رفاقت یا دوستی ویا دوست داشتن میمونی تاببینم برای خاموش کردنم پا پیش میزاری فقط کافی بود بگی دست نگه دار
همین بخدا ...
وقتی بخاطرت همه رندگیموفدا کردم
دیگه اینهمه ازمودن برای چیه عمرم چرا
تمام نمیکنی اینروزای سرد را من ازتو چیزی نمیخوام خدا میدونه وبس...