نمیدونم چیزایی که خوندم چقد راسته!

نمیدونم چیزایی که خوندم چقد راسته!
شاید اینم مث خیلی چیزا یه شوخی لوس و مسخره باشه از طرف ی سریا!
اما هر چی که هست کلی خاطره رو واسم زنده کرد :

دستاش و میگیرم ؛ دلم ضعف میره براش!
موهای بلندش شبیه دریاس!
ادم دلش میخاد وسطشون غرق شه!
نگاش میکنم ؛ زل میزنه به چشمام!
لبخندش حالم و رو به راه میکنه!
هیچ کس و شبیه اون دوس نداشتم!
شاید هیچ وقتم نتونم کسی و شبیهش دوس داشته باشم!
قلبم یجوری بهش وابسته س که مدام دلتنگش میشم و همیشه تو خیالم کنار خودم تصورش میکنم!
_چند ماه بعد_
دستاش و میگیرم ؛ قلبم تیر میکشه براش!
موهای بلندش!...
اخ دیگه موهاش بلند نیست!
نمیتونم تو چشماش نگا کنم!
میترسم بغض کنم بفهمه چقد داغونم کرده حال این روزاش!
زل میزنه به نگاهم که دوختمش رو زمین!
لبخند میزنه!
+غصه نخوریا! هیچیم نیس خیلیم خوبم! تا وقتی تو کنارمی نمیتونم اصلا بد باشم!
بغض تو گلوم زورش بیشتر از لبخندای ساختگی رو لبامه! اشک تو چشمام میجوشه!
نگام میکنه و لبخندش پر رنگ تر میشه!
+نترس! حتی اگه بمیرم بازم دوست دارم!
-تو نباشی منم میمیرم!
+بیخود میکنی باید قول بدی!
-آیدا من نمیتونم...
نمیزاره حرف بزنم!
مجبورم بهش قول بدم تا آروم شه!
_بعد نبودنش_
رفته و من و با دلتنگیام تنها گذاشته!
نیست و هیچ کس نمیتونه جای خالیش و واسم پر کنه!
بهش فکر میکنم و میخندم!
میدونم وقتی آرومم اونم میخنده!...

اگه واقعن شبیه من شدی و رفیقت رفت ؛ آرزو میکنم دیگه بیشتر از این غم نبینی چون میدونم الان بدترین حال دنیارو داری!
اما اگه یه شوخیه که امیدوارم باشه خوشحالم حقیقت نداره!...
#کیانا_نوشت
سی ام بهمن ماه 1399(: