پارت هفتاد...
#پارت هفتاد...
#کارن....
من: دارم میرم شرکت یخورده کار عقب مونده دارم....
کامین: این شکلی که تو میری من گفتم با کسی قرار داری...
من: کامین من اصلا کی با دختر قرار گذاشتم...هر کی ندونه تو که خوب میدونی من از زنا بدم میاد....
کامین: بابا من تسلیم بفرما من یکی داره دیرم میشه...
من: خداحافظ...
کامین: چرا حافظ من میگم سعدی ....بعدم یه چشمک زدو رفت...
رفتم سوار ماشینم شدم با این که رنگش زرد و جیغ بود ولی من واقعا دوسش دارم یه جورایی عاشق ماشینم....چند تایی هم دارم ولی یکی این زرده و یکی هم دارم مشکیه واقعا دوسشون دارم بقیه رو هر چند وقت یه بار عوض میکنم....
تو همین فکرا رسیدم شرکت....
رفتم توی اتاقم و مشغول شدم .....
#سه ساعت بعد....
اخ که دهن گردنم سرویس شد....اخ خدا داد مهره های گردنم بلند شده...واقعا چند وقتی بود شرکت نیومده بودم درست حسابی و کلی کار عقب افتاده داشتم....از جام بلند شدم و کلید و گوشی رو برداشتم رفتم پایین و توی پارکینگ بودم که گوشیم زنگ خورد عادل بود جواب دادم...
من: به سلام اقا عادل...
عادل: سلام کارن جون خوبی ؟ کجایی...
من: ممنون خوبم ...من والا الان از شرکت اومدم بیرون چطور مگه..؟...
عادل: والا ما پروازمون افتاد واسه فردا شب گفتیم امشب با هم شام بریم بیرون البته کارین و تیام هم میان....
من : باشه منم میام ولی کامین رو باید باهاش هماهنگ کنی رفته بیرون با یار شون....
عادل: به کامین هم گفتم قراره بیاد ....البته...خوب قراره ترانه رو هم بیاره..حالا خودش گفت زنگ میزنه اجازه بگیره ببینه تو میزاری بیارتش یا نه و دوباره روحیه زن گریزی تون فعال شده...
من: عادل ....هوف من خودم خوشم نمیاد دلیل نمیشه که بقیه رو هم منع کنم ....باشه بابا کجا میرین حالا ...
عادل : جاش رو واست اس میکنم...
من: باشه ممنون ...می بینمتون ...تا شب...
عادل : هی کارن وایسا راستی ارزو میگه اگه میتونی جانان رو هم با خودت بیار...دوست داره اونم باشه...
من: پوف باشه بهش میگم اگه خواست میارمش...حالا اجازه هست قطع کنم...
عادل: من اجازه خودم دستم نیست مال تو رو میخوام چکار خداحافظ ...
قطع کردم و سوار ماشین شدم رفتم به سمت خونه ...دوست نداشتم جانان رو ببرم ولی خوب عادل گفته بود و نمیخواستم خواهشش رو رد کنم...
رسیدم خونه ماشین رو توی پارکینگ و از اونجا رفتم داخل سالن ...
چراغ پایین خاموش بود ولی بالا سالن صدای تلوزیون میومد...رفتم بالا که دیدم جانان داره تلوزیون میبینه...
من: سلام...پاشو حاضر شو میریم بیرون...
جانان: سلام اقا کارن...اوممم کجا میریم ....من واسه چی بیام...
من: میریم رستوران عادل و ارزو فردا پرواز دارن دورهم میخوایم جمع شیم...
جانان .: من واسه چی بیام...
من: میگم جانان برو حاضر شو حتما لارمه باشی بگو چشم...
جانان....
#کارن....
من: دارم میرم شرکت یخورده کار عقب مونده دارم....
کامین: این شکلی که تو میری من گفتم با کسی قرار داری...
من: کامین من اصلا کی با دختر قرار گذاشتم...هر کی ندونه تو که خوب میدونی من از زنا بدم میاد....
کامین: بابا من تسلیم بفرما من یکی داره دیرم میشه...
من: خداحافظ...
کامین: چرا حافظ من میگم سعدی ....بعدم یه چشمک زدو رفت...
رفتم سوار ماشینم شدم با این که رنگش زرد و جیغ بود ولی من واقعا دوسش دارم یه جورایی عاشق ماشینم....چند تایی هم دارم ولی یکی این زرده و یکی هم دارم مشکیه واقعا دوسشون دارم بقیه رو هر چند وقت یه بار عوض میکنم....
تو همین فکرا رسیدم شرکت....
رفتم توی اتاقم و مشغول شدم .....
#سه ساعت بعد....
اخ که دهن گردنم سرویس شد....اخ خدا داد مهره های گردنم بلند شده...واقعا چند وقتی بود شرکت نیومده بودم درست حسابی و کلی کار عقب افتاده داشتم....از جام بلند شدم و کلید و گوشی رو برداشتم رفتم پایین و توی پارکینگ بودم که گوشیم زنگ خورد عادل بود جواب دادم...
من: به سلام اقا عادل...
عادل: سلام کارن جون خوبی ؟ کجایی...
من: ممنون خوبم ...من والا الان از شرکت اومدم بیرون چطور مگه..؟...
عادل: والا ما پروازمون افتاد واسه فردا شب گفتیم امشب با هم شام بریم بیرون البته کارین و تیام هم میان....
من : باشه منم میام ولی کامین رو باید باهاش هماهنگ کنی رفته بیرون با یار شون....
عادل: به کامین هم گفتم قراره بیاد ....البته...خوب قراره ترانه رو هم بیاره..حالا خودش گفت زنگ میزنه اجازه بگیره ببینه تو میزاری بیارتش یا نه و دوباره روحیه زن گریزی تون فعال شده...
من: عادل ....هوف من خودم خوشم نمیاد دلیل نمیشه که بقیه رو هم منع کنم ....باشه بابا کجا میرین حالا ...
عادل : جاش رو واست اس میکنم...
من: باشه ممنون ...می بینمتون ...تا شب...
عادل : هی کارن وایسا راستی ارزو میگه اگه میتونی جانان رو هم با خودت بیار...دوست داره اونم باشه...
من: پوف باشه بهش میگم اگه خواست میارمش...حالا اجازه هست قطع کنم...
عادل: من اجازه خودم دستم نیست مال تو رو میخوام چکار خداحافظ ...
قطع کردم و سوار ماشین شدم رفتم به سمت خونه ...دوست نداشتم جانان رو ببرم ولی خوب عادل گفته بود و نمیخواستم خواهشش رو رد کنم...
رسیدم خونه ماشین رو توی پارکینگ و از اونجا رفتم داخل سالن ...
چراغ پایین خاموش بود ولی بالا سالن صدای تلوزیون میومد...رفتم بالا که دیدم جانان داره تلوزیون میبینه...
من: سلام...پاشو حاضر شو میریم بیرون...
جانان: سلام اقا کارن...اوممم کجا میریم ....من واسه چی بیام...
من: میریم رستوران عادل و ارزو فردا پرواز دارن دورهم میخوایم جمع شیم...
جانان .: من واسه چی بیام...
من: میگم جانان برو حاضر شو حتما لارمه باشی بگو چشم...
جانان....
۱۲.۴k
۳۰ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.