ای کاش شبم ، فهم سحـر داشته باشد !
ای کاش شبم ، فهم سحـر داشته باشد !
غم ، از دل من قصد سفـر داشته باشد !
افکـار من و کـار من و کـار دل من ،
دست از غزل و قافیه بـرداشته باشد !
بنشین ، کمی از عشق برای تو بگویم ،
باید دلت از درد خبـر داشته باشد !
دردم ، به درختی شده تشبیه که انگار
بر روی تنش زخم تبـر داشته باشد !
هرشب دلم انگـار که خوابیده به سنگی ؛
هرشب ، که دلت بالش پَـر داشته باشد !
باشد گله ای نیست ، تو از فکر من آزاد !
افکـار تو از من ، که حذر داشته باشد !
از قهوه ی چشمت نظر تلخ نینداز !
بگذار که این قهوه شکـر داشته باشد
غم ، از دل من قصد سفـر داشته باشد !
افکـار من و کـار من و کـار دل من ،
دست از غزل و قافیه بـرداشته باشد !
بنشین ، کمی از عشق برای تو بگویم ،
باید دلت از درد خبـر داشته باشد !
دردم ، به درختی شده تشبیه که انگار
بر روی تنش زخم تبـر داشته باشد !
هرشب دلم انگـار که خوابیده به سنگی ؛
هرشب ، که دلت بالش پَـر داشته باشد !
باشد گله ای نیست ، تو از فکر من آزاد !
افکـار تو از من ، که حذر داشته باشد !
از قهوه ی چشمت نظر تلخ نینداز !
بگذار که این قهوه شکـر داشته باشد
۱.۸k
۲۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.