همسر اجباری ۲۴۹
#همسر_اجباری #۲۴۹
ای دردت به سر همسرت عشقم. آریا فدای همسرم گفتنت بشه.
دختره وارفت و نشست سر جاش.
-سالم خوش بختم.
هرکسی واسه خودش سالم میداد.
رو یکی از صندلیا کنار پسرا نشستم و آنا شروع کرد به توضیح دادن. گه گاهی نگاهش رو لبخند من ثابت میشدو
روشو برمیگردوند. درس که تموم شد نوبت به عملی کار کردن بود. همه باحرکت دست آنا شروع کردن به نواختن.
خوب بودن خیلیاشون قشنگ کار میکردن.
در آخر آنا از چند تا از بچه ها خواست بیان پایین و شروع کرد با اونا تمرین کردن بقیه هم داشت نگاه میکردن.
دوست نداشتم دخالت کنم فقط نگاهم به کاراشون بود.هیچ کدوم از بچه ها نمیتونستن شروع آهنگ انتخابی رو با
آنا هماهنگ بشن .کار انتخابیشون طوری بود که اول آنا شروع میکرد و بعد نفر بعدی با آنا باید هماهنگ و هم زمان
شروع میکرد و نتاشون باهم هم صدا میشدن. دوساعت اونجا بودیم اما کاری پیش نرفت آنا کالفه شده بود.همش
میگفت دوروز مونده و همه چی خوبه جز این قسمت اول کار
که مهم ترین قسمت همون قسمت اوله که ما میلنگیم.
دوست داشتم منم امتحان کنم. رفتم جلو واز پسری که فهمیدم اسمش حمیده خواستم ویالنشو بده.
رو به آنا گفتم شرو کن خانم.
یهو همه بچه هاساکت شدن .خود آنا هم با تعجب نگاهی بهم انداخت. و گفت بجنب دیگه
رفت جلو واستادو اومدو شرو کرد با نواخت.منم ویالونو رو شونم گذاشتمو واسه تمرکز چشامو بستم
1.....2.....۳....حاال.... با آرامش و دقت میزدم خیلی نرم عارشه رو حرکت میدادم گوشم هم با آنا بود هم با ساز
خودم...و یکی یکی بقیه ام هرکدوم طبقه مدلی که آنا طراحی کرده بود اضافه شدن خیلی زیبا شده بو واقعا محشر
بود ...
حاال نوبت آنا و تک نوازیش بود.
فوق العاده زیبا حرکات بدنش و با حرکت عارشه مچ کرده بود. آهنگ تموم شد همه دست زدن آنا برگشت سمتم و با
لبخندی که چند وقتیه که ندیدم ازش نگاهم در جوابش لبخندی زدمو گفتم چطور بود.
عالی بی نظیر.
...
سوار ماشین شدیم احساس کردم که آنا حالش زیاد خوب نیست.رنگش پریده بود.
قبل از روشن کردن ماشین چرخیدم سمتش و دستمو گذاشتم رو پیشونیش. نه عادی بود.
آنا خوبی؟
با همون مدل جدیدی که تو رفتارش تازه دیده بودم گفت باسردی گفت آره
آماشینو روشن کردم.اعصابم داغون شد من آنای خودم میخواستم انگار هنوز آنا رو پیدا نکردم من می خوام خوب
باشم اما آنا نمیزاره.
من اومده بودم همه چیزو عوض کنم من آریا ی قبل نبود. آناکار خوبی نمی کن نمیدونه من چقد سختی
کشیدم.اومدم دیگه کنارش باشم مث تموم مردا که حامی زناشونن.اومدم جبران کنم.اومدم انعکاس خوبی و مهربونی
آنا باشم.
انگار کسی آریای مهربونو دوست نداره
.
ای دردت به سر همسرت عشقم. آریا فدای همسرم گفتنت بشه.
دختره وارفت و نشست سر جاش.
-سالم خوش بختم.
هرکسی واسه خودش سالم میداد.
رو یکی از صندلیا کنار پسرا نشستم و آنا شروع کرد به توضیح دادن. گه گاهی نگاهش رو لبخند من ثابت میشدو
روشو برمیگردوند. درس که تموم شد نوبت به عملی کار کردن بود. همه باحرکت دست آنا شروع کردن به نواختن.
خوب بودن خیلیاشون قشنگ کار میکردن.
در آخر آنا از چند تا از بچه ها خواست بیان پایین و شروع کرد با اونا تمرین کردن بقیه هم داشت نگاه میکردن.
دوست نداشتم دخالت کنم فقط نگاهم به کاراشون بود.هیچ کدوم از بچه ها نمیتونستن شروع آهنگ انتخابی رو با
آنا هماهنگ بشن .کار انتخابیشون طوری بود که اول آنا شروع میکرد و بعد نفر بعدی با آنا باید هماهنگ و هم زمان
شروع میکرد و نتاشون باهم هم صدا میشدن. دوساعت اونجا بودیم اما کاری پیش نرفت آنا کالفه شده بود.همش
میگفت دوروز مونده و همه چی خوبه جز این قسمت اول کار
که مهم ترین قسمت همون قسمت اوله که ما میلنگیم.
دوست داشتم منم امتحان کنم. رفتم جلو واز پسری که فهمیدم اسمش حمیده خواستم ویالنشو بده.
رو به آنا گفتم شرو کن خانم.
یهو همه بچه هاساکت شدن .خود آنا هم با تعجب نگاهی بهم انداخت. و گفت بجنب دیگه
رفت جلو واستادو اومدو شرو کرد با نواخت.منم ویالونو رو شونم گذاشتمو واسه تمرکز چشامو بستم
1.....2.....۳....حاال.... با آرامش و دقت میزدم خیلی نرم عارشه رو حرکت میدادم گوشم هم با آنا بود هم با ساز
خودم...و یکی یکی بقیه ام هرکدوم طبقه مدلی که آنا طراحی کرده بود اضافه شدن خیلی زیبا شده بو واقعا محشر
بود ...
حاال نوبت آنا و تک نوازیش بود.
فوق العاده زیبا حرکات بدنش و با حرکت عارشه مچ کرده بود. آهنگ تموم شد همه دست زدن آنا برگشت سمتم و با
لبخندی که چند وقتیه که ندیدم ازش نگاهم در جوابش لبخندی زدمو گفتم چطور بود.
عالی بی نظیر.
...
سوار ماشین شدیم احساس کردم که آنا حالش زیاد خوب نیست.رنگش پریده بود.
قبل از روشن کردن ماشین چرخیدم سمتش و دستمو گذاشتم رو پیشونیش. نه عادی بود.
آنا خوبی؟
با همون مدل جدیدی که تو رفتارش تازه دیده بودم گفت باسردی گفت آره
آماشینو روشن کردم.اعصابم داغون شد من آنای خودم میخواستم انگار هنوز آنا رو پیدا نکردم من می خوام خوب
باشم اما آنا نمیزاره.
من اومده بودم همه چیزو عوض کنم من آریا ی قبل نبود. آناکار خوبی نمی کن نمیدونه من چقد سختی
کشیدم.اومدم دیگه کنارش باشم مث تموم مردا که حامی زناشونن.اومدم جبران کنم.اومدم انعکاس خوبی و مهربونی
آنا باشم.
انگار کسی آریای مهربونو دوست نداره
.
۶.۹k
۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.