رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۱۰۲
رهام:از دیدن بانوی زیباییچون شما مگه میشه خوب نباشم
وای دارم میسوزم
دست رهامو گرفتم بردمش بیرون
رهام:چکار داری بابا داشتم حال میکردما
یه پس گردنب زدم بهش
من:خاک تو سرت همینجا یاش تا برگردم
من این دختره رک درستش میکنم این چه لباسبه تنش کرده
رفتم تو ویلا دیدم داره برای خودش ش*ر*ا*ب میریزه
رفتم ش*ر*ا*بو از دستش گرفتم گذاشتم رو میز
ایناز:چکار میکنی
دستشو گرفتم بردمش بالا رفتمتو اتاق خودش
ایناز:با تو هستما
درو قفل کردم
ایناز:چرا درو قفل ک..
نزاشتم حرفشو ادامه بده جسبوندمش به دیوار دستامو کنار صورتش گذاشتم
من:ولسه کی اتقدر خوشگل کردی
ایناز با پرویی دستاشو زد به کمرش
ایناز:به تو چه؟تو چکارمی
من:چرا این لباسو پوشیدی
ایناز:بازم میگم به تو چه
من:میرم بیرون دو دیقه دیگ دوباره میام اومدم میخوام ببینم هم موهاتو میبندی هم ارایشتو پاگ میکنی هم لباستو عوض میکنی فهمیدی
ایناز:نوچ نفهمیدم تو جکاره ی منی هان عشقم میکشه همچین کاری کنم اصلا برو به عشق خودت گیر بده هه اونکه وضعش از من خرای تره من برادر دارم اونم سه تا اونا مشکلی ندارن با این تیپ من تو چی میگی این وسط
من:اینو میگم
ل*ب*امو گذاشتم رو ل*ب*اش
تعجب کرده بود
سرمو بردم عقب که یه سیلی خوابوند تو گوشم
ایناز:من عشقو گدایی نمیکنم کثافت
گفت و رفت بیرون
اه لعنتی
وای حالا چکارش کنم
فکر بدی نکنه راجبم
رفتم از در بیرون
از پله ها رفتم پایین دیدم کسی تو هال نیست رفتم ار در بیرون
دیدم رو اون چوبا نشستن و ارمانم اماده گیتار زدنه
منم رفتم روی یه تیکه از اون چوبا نشستم
سولمازم اومد بغل من نشست
اوفففف من اینو چکارش کنم
~~~ارمیا~~~
ریحانرو با یه دستم بغل کردم سرشو گذاشت رو شونم
اوخخخخ خانم لوسمو نگاش کن
سرمو برگردوندم پیشونیشو ب*و*سیدم
ارمان شروع کرد به زدن
تو خواب و از چشمام بردی
از اون شبی که عشقو اوردی
جهان من توی چشمات لرزید
دل تو از دور حالمو پرسید
محکم ریحانرو تو بغلم گرفتم پیشونیشو ب*و*سیدم دستشو گرفتم
من:عاشقتم زندگیه من همه وجودم
ریحانه:اخه شما دنیای منی همسر مهربانم
خندیدم
چشمات برای من مقدسه
کسی به پای تو نمیرسه
فرشته ایو و من یه ادمم
واسه تو که گلی خیلی کمم
اراد سر رزا رو ب*و*سید محکم بغلش کرد پیشونیشو ب*و*سید سر رزا رو شونه ی اراده و اراد سرش رو سر رزاست
تو مثل ابی مثل اتیشی
نمیدونم که عاشقم میشی
کنار تو نفس غنیمته
واسه تو جون دادن عبادته
ارمان به رها نگاه کرد یه جور خاص جوری که دل رها خالی شد و یه چیزی تو قلبش شکوفه زد ولی هنوز خودش نمیدونست ارمانم همین حسو داشت هر دو در هم غرق بودن
گلم خجالت میکشم از تو
چکار کنم دلواپسی هامو
یکاری کن که دل واست تنگه
همش داره با خصه میجنگه
پارت_۱۰۲
رهام:از دیدن بانوی زیباییچون شما مگه میشه خوب نباشم
وای دارم میسوزم
دست رهامو گرفتم بردمش بیرون
رهام:چکار داری بابا داشتم حال میکردما
یه پس گردنب زدم بهش
من:خاک تو سرت همینجا یاش تا برگردم
من این دختره رک درستش میکنم این چه لباسبه تنش کرده
رفتم تو ویلا دیدم داره برای خودش ش*ر*ا*ب میریزه
رفتم ش*ر*ا*بو از دستش گرفتم گذاشتم رو میز
ایناز:چکار میکنی
دستشو گرفتم بردمش بالا رفتمتو اتاق خودش
ایناز:با تو هستما
درو قفل کردم
ایناز:چرا درو قفل ک..
نزاشتم حرفشو ادامه بده جسبوندمش به دیوار دستامو کنار صورتش گذاشتم
من:ولسه کی اتقدر خوشگل کردی
ایناز با پرویی دستاشو زد به کمرش
ایناز:به تو چه؟تو چکارمی
من:چرا این لباسو پوشیدی
ایناز:بازم میگم به تو چه
من:میرم بیرون دو دیقه دیگ دوباره میام اومدم میخوام ببینم هم موهاتو میبندی هم ارایشتو پاگ میکنی هم لباستو عوض میکنی فهمیدی
ایناز:نوچ نفهمیدم تو جکاره ی منی هان عشقم میکشه همچین کاری کنم اصلا برو به عشق خودت گیر بده هه اونکه وضعش از من خرای تره من برادر دارم اونم سه تا اونا مشکلی ندارن با این تیپ من تو چی میگی این وسط
من:اینو میگم
ل*ب*امو گذاشتم رو ل*ب*اش
تعجب کرده بود
سرمو بردم عقب که یه سیلی خوابوند تو گوشم
ایناز:من عشقو گدایی نمیکنم کثافت
گفت و رفت بیرون
اه لعنتی
وای حالا چکارش کنم
فکر بدی نکنه راجبم
رفتم از در بیرون
از پله ها رفتم پایین دیدم کسی تو هال نیست رفتم ار در بیرون
دیدم رو اون چوبا نشستن و ارمانم اماده گیتار زدنه
منم رفتم روی یه تیکه از اون چوبا نشستم
سولمازم اومد بغل من نشست
اوفففف من اینو چکارش کنم
~~~ارمیا~~~
ریحانرو با یه دستم بغل کردم سرشو گذاشت رو شونم
اوخخخخ خانم لوسمو نگاش کن
سرمو برگردوندم پیشونیشو ب*و*سیدم
ارمان شروع کرد به زدن
تو خواب و از چشمام بردی
از اون شبی که عشقو اوردی
جهان من توی چشمات لرزید
دل تو از دور حالمو پرسید
محکم ریحانرو تو بغلم گرفتم پیشونیشو ب*و*سیدم دستشو گرفتم
من:عاشقتم زندگیه من همه وجودم
ریحانه:اخه شما دنیای منی همسر مهربانم
خندیدم
چشمات برای من مقدسه
کسی به پای تو نمیرسه
فرشته ایو و من یه ادمم
واسه تو که گلی خیلی کمم
اراد سر رزا رو ب*و*سید محکم بغلش کرد پیشونیشو ب*و*سید سر رزا رو شونه ی اراده و اراد سرش رو سر رزاست
تو مثل ابی مثل اتیشی
نمیدونم که عاشقم میشی
کنار تو نفس غنیمته
واسه تو جون دادن عبادته
ارمان به رها نگاه کرد یه جور خاص جوری که دل رها خالی شد و یه چیزی تو قلبش شکوفه زد ولی هنوز خودش نمیدونست ارمانم همین حسو داشت هر دو در هم غرق بودن
گلم خجالت میکشم از تو
چکار کنم دلواپسی هامو
یکاری کن که دل واست تنگه
همش داره با خصه میجنگه
۱۳۵.۰k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.