عشث شیرین پارت ۱۴
چند روز بعد
یونا:
زیر دلم برای بار دوم درد میکرد....باز چم شده اخه
روی تخت دراز کشیدم که یجی وارد اتاق شد
یجی:چته یونا؟باز چیشده
یونا:نمیدونم
یجی:خب فلج میشی بری یه دکتر؟برای بار دومته اینجوری میشی....درد داری؟....اصلا پاشو بریم دکتر
با ترس گفتم:نه نه نمیخواد
یجی:یعنی چی نه پاشو ببینم
وای اگه میرفتن دکتر یجی همه چیو مفهمید و میفهمید که جی هوپ دختر بودنم رو ازم گرفته
یونا:نه نه جی هوپ بیاد با اون میرم
یجی:جی هوپ:شما دوتل چندروزه خیلی مشکوک هستید
به زور بلندم کرد و بردم سمت ماشین
میخواستیم از پارکینگ بریم بیرون که جی هوپ اومد یه نفس راحت کشیدم
جی هوپ اومد طرف ما و با سر جواب سلام مارو داد...بی ادب
جی هوپ:کجا میرید؟
یجی:بیرون کار داریم
جی هوپ:چیکار؟
یجی:اگه بهت مربوط میشد بهت میگفتیم
جی هوپ با اخم به من نگاه کرد و گفت:یونا کجا میرید؟
یونا:د...دکتر
جی هوپ:آم باشه زود بیاید
خاک تو سرتتت مثلا میخواستم نجاتم بده تا یجی نفهمه
رفتیم مطب یه دکتر که یجی هم میشناختش اونقدر گرم باهم سلام کردن که احساس نخود بودن بهم دست داد
با استرس نشستم
یجی:خانوم دکتر این دخترعموی من چند روزه زیر دلش درد میکنه
دکتر:ازدواج کردی؟
یونا:بله همین چند روز پیش
دکتر بلند شد و گفت:پاشو روی اون تخت دراز بکش
همون کاری که کرد رو انجام دادم بعد از انجام معاینه بلند شدم
دکتر:خب چیزی نیس بخاطر اولین راب*طه ایی که داشتی به دهانه ی رح*مت فشار وارد شده
چشامو محکم فشار دادم نمیتونستم به یجی نگاه کنم
یجی:چییی؟
یونا:اروم باش برات توضیح میدم
بعد از تجویز قرص سوار ماشین شدیم
یجی:منتظرم
یونا:برو خونه بعدا توضیح میدم
یجی با عصبانیت داد زد:لازم نکرده بنال ببینم مگه تو با کسی رابطه داشتی
با عصبانیت تر از خودش داد زدم:با اعصاب من بازی نکن گفتم برو خونه توضیح میدم
بی حرف رفت سمت خونه
رسیدیم جی هوپ نشسته بود
جی هوپ:یونا عزیزم میای یه لحطه
پشت سرش وارد اشپزخونه شدم
جی هوپ:یجی چرا ناراحته
یونا:هیچی یه چیزی گفتم الان میرم از دلش در بیارم
جی هوپ:دکتر چی گفت
یونا:دلم درد میکرد قزص داد
بعد رفتم سمت اتاق یجی
به زور از دلش در اوردم و بعد نشستم از اول ماجرا رو براش تعریف کردم
یجی:د...دروغ میگی
یونا:توی این وضعیت حال و حوصله ی دروغ دارم؟
یجی با عصیانیت بلند شد خواست بره پیش جس هوپ که جلوش رو گرفتم
یونا:نه یجی نرو خواهش میگنم
به زور ارومش کردم و بعد زدیم زیر گریه و همو دلداری دادیم
صورتم رو شستم ولی باز میترسیدم جی هوپ بفهمه گریه کردم
رفتیم پایین
یجی خواست بره و به بهونه ی سر درد از دست مامان خلاص شد
جی هوپ:بزار من برسونمت
یجی:لازم نکرده
جی هوپ:مگه تو سرت درد نمیکنه چطوری میتونی رانندگی کنی
یجی با پوزخند گفت:تو فعلا حواست به زنت باشه
یجی روی کلمه ی زن تاکید کرد و جی هکپ با اخم نگام کرد و من سرم رو انداختم پایین
جین:من میرسونمش نگران نباش
جی هوپ سر تکون داد و جین رفت دنبال یجی تا برسونتش
ادامه در پارت بعدی
یونا:
زیر دلم برای بار دوم درد میکرد....باز چم شده اخه
روی تخت دراز کشیدم که یجی وارد اتاق شد
یجی:چته یونا؟باز چیشده
یونا:نمیدونم
یجی:خب فلج میشی بری یه دکتر؟برای بار دومته اینجوری میشی....درد داری؟....اصلا پاشو بریم دکتر
با ترس گفتم:نه نه نمیخواد
یجی:یعنی چی نه پاشو ببینم
وای اگه میرفتن دکتر یجی همه چیو مفهمید و میفهمید که جی هوپ دختر بودنم رو ازم گرفته
یونا:نه نه جی هوپ بیاد با اون میرم
یجی:جی هوپ:شما دوتل چندروزه خیلی مشکوک هستید
به زور بلندم کرد و بردم سمت ماشین
میخواستیم از پارکینگ بریم بیرون که جی هوپ اومد یه نفس راحت کشیدم
جی هوپ اومد طرف ما و با سر جواب سلام مارو داد...بی ادب
جی هوپ:کجا میرید؟
یجی:بیرون کار داریم
جی هوپ:چیکار؟
یجی:اگه بهت مربوط میشد بهت میگفتیم
جی هوپ با اخم به من نگاه کرد و گفت:یونا کجا میرید؟
یونا:د...دکتر
جی هوپ:آم باشه زود بیاید
خاک تو سرتتت مثلا میخواستم نجاتم بده تا یجی نفهمه
رفتیم مطب یه دکتر که یجی هم میشناختش اونقدر گرم باهم سلام کردن که احساس نخود بودن بهم دست داد
با استرس نشستم
یجی:خانوم دکتر این دخترعموی من چند روزه زیر دلش درد میکنه
دکتر:ازدواج کردی؟
یونا:بله همین چند روز پیش
دکتر بلند شد و گفت:پاشو روی اون تخت دراز بکش
همون کاری که کرد رو انجام دادم بعد از انجام معاینه بلند شدم
دکتر:خب چیزی نیس بخاطر اولین راب*طه ایی که داشتی به دهانه ی رح*مت فشار وارد شده
چشامو محکم فشار دادم نمیتونستم به یجی نگاه کنم
یجی:چییی؟
یونا:اروم باش برات توضیح میدم
بعد از تجویز قرص سوار ماشین شدیم
یجی:منتظرم
یونا:برو خونه بعدا توضیح میدم
یجی با عصبانیت داد زد:لازم نکرده بنال ببینم مگه تو با کسی رابطه داشتی
با عصبانیت تر از خودش داد زدم:با اعصاب من بازی نکن گفتم برو خونه توضیح میدم
بی حرف رفت سمت خونه
رسیدیم جی هوپ نشسته بود
جی هوپ:یونا عزیزم میای یه لحطه
پشت سرش وارد اشپزخونه شدم
جی هوپ:یجی چرا ناراحته
یونا:هیچی یه چیزی گفتم الان میرم از دلش در بیارم
جی هوپ:دکتر چی گفت
یونا:دلم درد میکرد قزص داد
بعد رفتم سمت اتاق یجی
به زور از دلش در اوردم و بعد نشستم از اول ماجرا رو براش تعریف کردم
یجی:د...دروغ میگی
یونا:توی این وضعیت حال و حوصله ی دروغ دارم؟
یجی با عصیانیت بلند شد خواست بره پیش جس هوپ که جلوش رو گرفتم
یونا:نه یجی نرو خواهش میگنم
به زور ارومش کردم و بعد زدیم زیر گریه و همو دلداری دادیم
صورتم رو شستم ولی باز میترسیدم جی هوپ بفهمه گریه کردم
رفتیم پایین
یجی خواست بره و به بهونه ی سر درد از دست مامان خلاص شد
جی هوپ:بزار من برسونمت
یجی:لازم نکرده
جی هوپ:مگه تو سرت درد نمیکنه چطوری میتونی رانندگی کنی
یجی با پوزخند گفت:تو فعلا حواست به زنت باشه
یجی روی کلمه ی زن تاکید کرد و جی هکپ با اخم نگام کرد و من سرم رو انداختم پایین
جین:من میرسونمش نگران نباش
جی هوپ سر تکون داد و جین رفت دنبال یجی تا برسونتش
ادامه در پارت بعدی
۶.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.